تئوری بازدارندگی موجود در پیمان امنیتی افغانستان و ایالات متحده

اختصاصی خبرگزاری خاورمیانه – میز امنیت – پیمان استراتژیک ایالات متحده 

مهدی عارفی

ماستر روابط بین الملل و استاد دانشگاه در کابل

در مطلب قبلی به بررسی اهداف دو طرف و مبانی تئوریک هر یک از طرفین به پیمان استراتژیک پرداختیم و تلاش بر آن است که پیمان¬های استراتژیک افغانستان و سایر کشورها را در نوشته¬های جداگانه مورد بررسی تئوریک قرار دهیم. اما در این نوشته همان طور که از عنوان آن برمی¬آید به بررسی تناقضی که این پیمان برای افغانستان در بر دارد می¬پردازیم.

بعد از مدتها که ظن و گمانهای فراوانی در خصوص امضای معاهده¬ای امنیتی میان دو کشورافغانستان و ایالات متحده وجود داشت پروسه مذاکره بر سر این پیمان مدتهاست که آغاز شده است. با وجود مدت فراوانی که از آغاز مذاکرات میان طرفین می¬گذرد اما هنوز توافق نهایی به وجود نیامده است و روند مذاکرات نیز افت و خیز های فراوانی را پشت سر گذاشته است. نقاط اختلافی میان طرفین عبارتند از

۱. تعداد سربازانی که قرار است در افغانستان باقی بمانند

۲. تعداد پایگاه هایی که قرار است در اختیار ایالات متحده قرار داده شود

۳. نوع کارکرد سربازان و پایگاه های نظامی ایالات متحده در افغانستان

۴. و از همه مهمتر بحث مصونیت قضایی سربازان و پرسنل آمریکایی حاضر در افغانستان.

البته موارد یاد شده مواردی است که در ظاهر و به طور اعلامی بیان می شود و ممکن موارد اختلافی دیگری هم در پشت پرده وجود داشته باشد از جمله تلاش تیم حاکم در افغانستان برای امتیاز گیری شخصی، تلاش ایالات متحده برای استفاده حداکثری از افغانستان و پایگاه های خود در این کشور و … .

با وجود این شرایط و مسائل، در حالی که پروسه مذاکره میان طرفین از زمان افتتاح رسمی دفتر طالبان در قطر به حال تعلیق درآمده بود باراک اوباما در جریان گفتگویی که از طریق ویدئو کنفرانس با حامد کرزی داشته است ابراز امیدواری کرده است که پیمان مذکور تا ماه اکتبر سال جاری نهایی شود تا چند ماه مانده به آغاز کمپاین انتخابات ریاست جمهوری تکلیف دو طرف در خصوص تداوم همکاری ها و چگونگی آن مشخص شود.

گذشته از این مسائل، باید گفت که در سیاست بین¬الملل اصولاً کشورهایی به سمت همکاری های نظامی و انعقاد پیمان های امنیتی و ایجاد اتحاد و ائتلاف حرکت می کنند که ۱. در شرایط نامناسبی از قدرت مخصوصاً بعد نظامی آن قرار داشته باشند. ۲. تهدیدات نظامی از سوی کشورهای همسایه و منطقه علیه آنها جریان داشته باشد ۳. هم پیمان نظامی مناسبی یافته باشند که بتوانند در مقابل دشمنان و تهدیدات بر روی همکاری های آن کشور حساب باز کنند.

افغانستان کشوری است که به دلایل مختلف به شدت مورد توجه کشورهای منطقه قرار دارد و علاوه بر آن از سوی برخی از آنها مورد تهدید نظامی و امنیتی نیز قرار دارد. از منظر قدرت نیز در شرایط مناسبی به سر نمی برد و در نهایت هم پیمان نظامی قدرتمندی نیز یافته است. سیاستمداران افغانستان به این درک رسیده اند که به دلیل شرایط خاص و موقعیت ژئوپلتیکی ویژه ای که دارا هستند مورد توجه قدرتهای منطقه ای و فرا منطقه ای قرار دارند. بر این اساس به این نکته فکر می کنند که اگر قرار است افغانستان شاهد حضور یک قدرت خارجی باشد پس چه بهتر که آن قدرت خارجی ابرقدرت برتر و هژمون نظام بین الملل باشد، در این شرایط است که عقد پیمان امنیتی با ایالات متحده توجیه تئوریک نیز می یابد.

اما پارادوکس موجود زمانی پیش می آید که بر اساس تئوری بازدارندگی به بررسی مسئله بپردازیم. تئوری بازدارندگی بیان می کند که هر کشور و هر قدرتی که مورد هجوم رقبا یا دشمنان قرار بگیرد بلافاصله در صدد بر خواهد آمد تا قدرت خود را افزایش داده و به اقدامات موازنه قوایی علیه رقیب یا دشمن خود بپردازد.

 

در خصوص پیمان امنیتی افغانستان و ایالات متحده نیز کافی است یک نکته را در ذهن خود بپذیریم که ایالات متحده هدف اصلی، غیر اعلامی و استراتژیکش از حضور در افغانستان محدود کردن رقبای خود و چالشگران هژمونی اش است که اتفاقاً مهمترین آنها در محیط منطقه ای کشور افغانستان گرد آمده اند از جمله چین، ایران، روسیه و … .

بر اساس پیمان امنیتی افغانستان و ایالات متحده قرار است با همکاری های دو طرفه میان نظامیان آمریکایی و افغانستانی امنیت کشور تأمین شده و از تداوم شورشگری، افزایش ناامنی و ظهور مجدد طالبان جلوگیری شود. در مقابل اما باید بلافاصله ذهن را به این سمت حرکت داد که کشورهای هدف ایالات متحده (ایران، روسیه، چین و …) در مقابل اقدامات آمریکا نه تنها بیکار نخواهند نشست بلکه به دلیل آنکه حضور آمریکا در افغانستان را اصولاً بر علیه خود می دانند تلاش خود را برای ناکامی اهداف و سیاست های ایالات متحده آغاز خواهند نمود. مکانیسمی هم که تا هنوز به کار گرفته اند استفاده از بازیگران و گروه های شبه نظامی داخلی افغانستان است که تلاش می کنند از طریق برقراری رابطه با آنها به مقابله با دشمن مشترکی که دارند بپردازند. به بیان دیگر تداوم جنگ نیابتی در افغانستان که از سوی بازیگران خارجی طراحی و مدیریت و از سوی بازیگران داخلی اجرا می¬شود.

در این شرایط است که پیمان امنیتی افغانستان و ایالات متحده که قرار است عامل ایجاد کننده ثبات و امنیت در افغانستان باشد خود به عامل اساسی و مهم ایجاد کننده ناامنی در افغانستان تبدیل می شود.

 

نکته بسیار مهم دیگری که باید در خصوص پیمان امنیتی و تأثیرات مثبت آن برای افغانستان نباید از یاد برد این است که رویکرد ایالات متحده به این پیمان رویکردی سودجویانه و منفعت طلبانه است بدون آنکه خود را متعهد به اجرای مفاد آن بداند. بر اساس پیمان ایالات متحده موظف است که در مقابل هر گونه تهدید یا تجاوز نظامی خارجی به افغانستان به یاری هم پیمان خود آمده و در مقابل دشمن متجاوز به دفع حملات بپردازد. اما زمانی که حملات راکتی و موشکی پاکستان به مناطق شرقی افغانستان جریان داشت نه تنها شاهد هیچ گونه واکنش عملی از سوی ایالات متحده نبودیم که حتی در مقام سخن نیز به انتقاد از اقدام پاکستان مبادرت نکرده بلکه در مقابل بیان داشتند که وقوع حملات از سوی پاکستان به افغانستان را قبول ندارند، چرا که در صورت پذیرش آن مسئله ملزم به عکس العمل در مقابل پاکستان می شدند و باز نکته ای که تناقض را پیچیده تر می کند اینکه در سیاست ها و استراتژی های ایالات متحده در قبال جنوب آسیا و کشورهای افغانستان و پاکستان، همیشه پاکستان از جایگاه برتری برخوردار بوده است که دلایل مختلفی از جمله زیرکی سیاستمداران پاکستانی، اتصال پاکستان به آبهای آزاد و … دارد.

Author

About Author

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *