… و قصهٔ تلخ نابود شدن یک خانواده

محمد انور را از کودکی می‌شناختم، حلیم و مؤدب بود. با تحمل رنجِ مسافرت، دو سال پیش ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد.

پدرش یک دوکان معمولی در گوشه بازار دارد و با درآمد کمتر از صد افغانی در روز امرار معیشت می کند.

روز پنجشنبه (۱۱ جدی) خانمِ محمدانور بخاطر واکسن، راهی کلینیک بود که انفجار ماین طالبان بر تانک پولیس، سبب زخمی شدن او شد و بر زمین افتاد.

انور، نیز هنگامی که تنِ زخمی خانمِ خون ‌آلودش را طرف خانه می ‌کشید، از ناحیه کمر هدف گلوله قرار گرفت و در دروازه وردوی حویلی، پهلوی خانمش افتاد.

هنوز گلوله می‌ بارید و روستای اوزبیک های شهر قدیم در ولسوالی نهرین ولایت بغلان در آتش جنگ می ‌سوخت.

کسی را یاری سربلند کردن نبود؛ اما در خانهٔ شمس الحق، واویلا برپا بود. خودش از بازار صدای انفجار و تیراندازی را می ‌شنید؛ اما از مرمی خوردن پسر و عروسش آگاهی نداشت.

دقایقی بعد برایش خبر رسید و عروس و پسر را به شفاخانه ولسوالی نهرین رسانید، اندکی بعد، محمدانور، جان باخت و طفل هشت ماهه که در بطنِ مادر بود نیز راه پدر گرفت و هنوز نیامده به دنیا رخت سفر بست.

خانمش زیر عملیات و مراقبت قرار گرفت و با بدتر شدن اوضاع، سرانجام روز جمعه (۱۲ جدی) به شفاخانه پلخمری انتقالش دادند.

پدر قامت خمیده، پنج ساعت پیشتر پسرش را به دل خاک سپرده است، اینجا (در پلخمری) عروس زخمی ‌اش نیز جان داد.

محمدانور که تازه تشکیل خانواده داده بود، با همه اعضای خانواده اش از این دنیا سفر کرد. او و خانواده اش قربانی جنگی شدند که هزاران چون او را نابود کرده است.

اما یکی باید پاسخ بگوید؛ مرمی های بی هدف و دشمن ناشناس را کی معرفی می کند؟

نزدیکان محمدانور عدالت می ‌خواهند و خواستار به کیفر رسیدن عاملان این قتل ها هستند؛ خواستی که هیچ ‌گاهی عملی نشده و همه را مایوس ساخته است و همچون هزاران قتل های دیگر بی پاسخ خواهد ماند.

بابر بیگانه

Author

About Author

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *