جاده‌های پر خم و پیچ سیاست در شمال افغانستان

سیاست علم و هنر است که در افغانستان بعضی‌ها سیاست را علمی می‌دانند و بعضی‌ها هنر سیاست کردن را بلد استند و این هنرمندان سیاسی  بیشتر سرد و گرم روزگار را چشیده اند و هنر سیاست را با گذشتاندن جاده‌های پرخم و پیچ مبارزه پشت سر گذاشته اند و این جاده‌ها بارها از سوی حکومت‌های مرکز مسدود شده است اما با تجربه که این‌ها در طول سالهای مبارزه بر ضد ارتش سرخ شوروی سابق و طالبان انجام داده اند و این یک و نیم دهه مبارزه در داخل نظام بعضی از این سیاست‌مداران را پخته و استوار ساخته و همواره تقلا دارند که بن‌بست‌ها را به جاده هموار مبدل کنند.

اما در طول سالهای که بنام افغانستان یک کشوری ایجاده شده است کسانی‌که علم سیاست میدانستند پهلوی شاهان افغانستانی بودند و در سالهای اخیر اکثریت رییس جمهورهای وقت و فعلی علم سیاست را می‌دانند و یا فراگرفته اند و کرزی تنها رییس جمهوری بود که علم و هنر سیاست را یاد گرفت و از هر دو حربه استفاده می‌کرد و این کار رییس جمهور پشین برای همه یک طرح راهگشای بخاطر رهبری یک جامعه سنتی با اقلیت مدرن بود.

تقسیم قدرت درافغانستان بیشتر در حوزه‌های شمال و جنوب ختم می‌شود و حوزه‌های شرق و غرب هر ازگاهی در این تقسیم بندی به یکی از دو بخش شمال و جنوب وابسته می‌شوند، شمال افغانستان در طول سال‌های متمادی خواستگاه ظهور رهبران تاجیک‌ها، هزاره‌ها و اوزبیک‌ها بوده و این بستر برای شان انژری رهبری می‌داد و تا دوره‌های جهاد علیه ارتش سرخ شوروی و جنگ علیه گروه‌های طالبان و القاعده این جغرافیا با همه اختلافاتی که داشتند با هم در منافع برزگ به گره مشترک میرسیدند و این گره تا حال هم باز نشده است.

استاد ربانی، عبدالعلی مزاری جنرال دوستم رهبران شمال بودند که بخاطر مبارزه بخاطر حق و بعد از کشیدن محرومیت‌های فراوان این گره نامرئی را زدند و این گره بعد از رفتن شان نیز ماند؛ بعد از ایجاد حکومت انتقالی و موقت جبهه شمال نقش بزرگ در تصمیم‌های بزرگ سیاسی داشت و این نقش هر روز پر رنگ‌تر می‌شد اما بخاطر این که جبهه شمال همواره متهم به همکاری با بلوک شرق بودند و استند امریکایی‌ها بیشتر جاده رسیدن به قدرت را به روی این‌ها بست و مهره‌های کلیدی شان دانه، دانه چیده شد.

نا امنی در شمال افغانستان و رفتن سناریوی جنگ از جنوب به شمال توسط کرزی و تیم حاکم یکی از برنامه تضعیف مهره‌های درشت بازمانده جهاد و مقاومت مردم شمال بود و تا فعلن هم است ، بر مردم شمال نه بلوک شرق رحم کرد و نه بلوک غرب؛ بلوک غرب در هراس است که رهبران شمال در مقابل منافع شان قدعلم نکنند این‌ها را تضعیف می‌کند و بلوک شرق بخاطر پیاده کردن نظامیان خود در پی ایجاد یک بهانه استند که وارد شمال افغانستان شوند.

پاکستان یکی از کشورهای است که سال‌ها با همکاری امریکا برنامه‌های برای وارد شدن به افغانستان را می‌ریخت و این برنامه عملی شد و امریکا به افغانستان نیروی نظامی پیاده کرد و بعد از این‌که هژمونی امریکا در سوریه شکست ، روسیه با پاکستان وارد معامله شد و حال در آسیا روسیه، ایران  و پاکستان در یک بلوک بخاطر شکستاندن هژمونی امریکا در افغانستان برنامه ریزی می‌کنند.

امریکا بعد از این‌که برنامه پاکستان را فهمید در پی آوردن فشار بر این حکومت است تا بتواند «اتم» این کشور را بگیرد و این کشور را تضعیف کند ، البته این برنامه در همکاری هندوستان روی کار گرفته شده است چون همه می‌دانند که «اتم» پاکستان برای افغانستان خطرناک نیست و پاکستان با این سلاح افغانستان را تهدید نمی‌کند اما ممکن است که هندوستان را تهدید کند ؛ هندوستانی که بعد از اعلام راهبرد امریکا در قبال افغانستان روابط خود را با افغانستان بهبود بخشید و از حکومت افغانستان هم خواست که در پی افزایش روابط سیاسی ، آموزش نظامی، تجارتی و ترانیزتی با هندوستان باشند که در صورت زیر فشار قرار دادن پاکستان راه بدیل داشته باشند و همچنان هندوستان بتواند جنگ نیابتی خود را از این راه پیش ببرد.

این طرف حکومت افغانستان در پی تضعیف رهبران شمال و می توان گفت که در کل همه کسانی که به نحوی می‌تواند تهدید به برنامه‌های امریکا به شمار بروند است؛ به نحوی سناریوی «ایشچی» برای جنرال دوستم و سناریوی «مهمند» به استاد عطا برنامه‌های بود برای تضعیف این جبهه و در سناریوی «ایشچی» توانستند دست جنرال را از سیاست‌ها و برنامه‌های بزرگ کوتاه کنند و به بهانه مریضی به ترکیه به نحوی «تبعید» اما با روی دست گرفتن سناریوی «مهمند» که می‌خواستند عطا را تحت فشار قرار بدهند؛ این جبهه هم از هنری سیاسی استفاده کردند و «ائتلاف نجات افغانستان» را شکل دادند و این ائتلاف حکومت را تکان داد و تا مدتی یا برای همیشه این سناریوی بسته شد.

نقدی که بر جنرال وارد شد این است که با جبهه شمال قطع رابطه کرد و با قدرت‌های نوظهور و کهنه کار جنوب پیوست و این‌ها که هم علم سیاست را میدانستند و هم هنر سیاست را جنرال را «کیش و مات » کردند و جنرال که یکی از پایه‌های حکومت وحدت ملی بود به یک باره از رده سیاست خارج شد و دولت هم در همکاری با بعضی از نزدیکان جنرال دوستم قصد دارد جایگاه مردمی جنرال دوستم را در شمال تضعیف کند و این کار تا کجا نتیجه خواهد داد، زمان پاسخ خواهد داد اما یک چیزی را که زمان همیشه پاسخ داده این است که رهبران قومی جایگاه مشخص خود را دارند و این جایگاه در طول چندین دهه مبارزه بدست آمده است و یک شبه امکان ندارد که با برنامه‌ها پوپولیستی و کارهای مقطع‌ای نمی‌شود جایگاه رهبران سنتی را رهبران نوظهور بگیرند.

 

ندیم پارسینا

 

Author

About Author

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *