تحقیقی روی ععنعه و فرهنگ اصیل اسلامی در افغانستان

خبرگزاری خاورمیانه – میز اسلام شناسی
تلاش نویسنده در این مقاله این است که بعضی از فاکتورها ، نشانه ها و هنجارهای عنعنویِ افغانی آن چیزی نیست که در فرهنگ اصیل اسلامی بدان تاکید شده است .
جمعه گذشته، امام جمعهی یکی از مساجد شهر مزار شریف، ضمن انتقاد از بدآموزی نشرات برخی رسانهها، خطاب به نمازگزاران میگفت: «افغانستان، مذهبیترین و متدینترین کشور جهان است و افغانها باید تلاش کنند تا این سرزمین را از لوث تهاجم فرهنگی بیگانگان دور نگهدارند».
او در توجیه این سخن خود به عنعنات و رسوم مردم افغانستان در قبال زنان اشاره کرد و گفت: «این از نهایت دینداری مردم مان است که زنان شان را در خانه محبوس میکنند در حالی که در سایر کشورها زنان آزاد بوده و همه روزه دست به فحشاء و منکرات میزنند».
سخنان این امام جمعه اگرچه آن قدر مهم نیست که نقد شود، اما از آنجاییکه برخاسته از یک باور عمومی میباشد و همهی مردم مان افغانستان را متدینتر از سایر کشورها میپندارند و چه بسا به بیشتر جنایات شان صبغه دینی میدهند، ضروری میدانم تا ملاحظات خود در این مورد را با شما شریک نموده و چند نکتهای در این باب بنویسم.
تقدم عنعنه بر مذهب
آیا افغانستان متدینترین کشور دنیا است؟ نقش مذهب در زندگی افغانها چه اندازه است؟
میخواهم در این مورد به گفتهی از فیض محمدکاتب اشاره کنم. فیض محمد کاتب، مورخ و نویسنده کتاب معروف سراج التواریخ، مینویسد: «در افغانستان، عنعنه (سنت) برتر و مهمتر از مذهب است».
فیض محمدکاتب اگر چه در حلقات فرهنگی کشور به عنوان یک تاریخنگار شناخته میشود نه اسلام شناس و جامعه شناس، اما تأملات و پژوهشهای اسلامشناسانه و جامعهشناسانه نیز نظریهی وی را تأیید میکند.
پژوهشهای جامعهشناسانه در مورد افغانستان نشان میدهد که این کشور، سرزمین عنعنات و رسوم است و سنتها در اینجا مهمتر از مذهب پنداشته میشود.
سنت مردم افغانستان چیست؟ سنت افغانی عبارت از مجموعه ارزشها، رسوم و عنعناتی میباشد که در درازنایی هزاران سال زندگی شکل گرفته و در میان افغانها تبدیل به فرهنگ گردیده است.
این ارزشها که بیشتر ملهم از طرز زندگی قبیلوی میباشد، عبارت است از قساوت و سنگدلی، بیرحمی، استبداد، ناامنی، فساد اخلاقی، تبارپرستی، غارتگری، چادرنشینی، بیتوجهی به علم و دانش، زنستیزی، کهنهپرستی و جنگاوری و…
گفته میشود که این ارزشها چنان در میان مردم مان نهادینه گردیده است که هرگونه بیاحترامی به آن، از سوی مردم جرم پنداشته شده و با واکنش سخت آنها مواجه میگردد.
کارشناسان بدین عقیدهاند که افغانستان با وجود آنکه خود را یک کشور اسلامی معرفی میکند، اما در درازنایی تاریخ توسط همین ارزشها مدیریت گردیده است.
به گونه نمونه؛ احمدشاه ابدالی که موسس افغانستان کنونی خوانده میشود، در دورهی زمامداری خود دست به تأسیس قوانینی زد که ملهم از همین ارزشها بود.
یاسای احمدشاه ابدالی شامل موارد زیر بود:
۱ – منع بریدن گوش و بینی.
۲ – منع ازدواج دختران پشتون با بیگانگان.
۳ – منع میراث شرعی بردن دختر از مال پدر.
۴ – زن بیوه را برادر یا اقوام نزدیک شوهر پیشین مجبورند عقد نکاح کنند.
۵ – اگر شوهر را وارث نباشد، زن مکلف است که در خانه شوهر متوفایش نشسته و از اموال شوهر اخراجات و کفایت مقرر دارند.
۶ – هرگاه زن در خانه شوهر وفات کند، پدر و برادرش حق ندارند از شوهرش حق المهر مطالبه کنند.
۷ – طلاق زن پس از نکاح ممنوع است.
۸- هنگام سلام و گیر بار عام، کس حق ندارد جهت احترام سر فرود آورد بلکه احترام و سلام باید با دست بر سر گذاشتن صورت گیرد.
۹ – علماء وفقرایی که در خدمت دولت نباشند، به حضور پذیرفته شوند.
۱۰ – در هر شب جمعه، با علمای معتبر طعام صرف گردد.
۱۱- هر روز جمعه امراء و شهزادگان مکلف اند که نماز جمعه بگذارند.
احمدشاه ابدالی اگر چه سدهها است که وفات نموده است، اما یاسا و قوانین آن هنوز در جامعهی مان حکمفرما میباشد.
جان اندرسن، پژوهشگر معروف امریکایی که در مورد پشتونهایی افغانستان تحقیق کردهاست در این باره چنین مینویسد: «میان غلزاییها – غالباً ارزشهایی سنتی «پختونوالی» از ارج و بهایی بیشتری برخوردار است تا احکام شریعت و نصوص دینی. به گونه نمونه؛ در شریعت اسلامی، طلاق و بهره بردن از میراث و داشتن ملکیت، به حیث بخشها و پارههایی از حقوق زن شناخته شده است اما در میان قبیله غلزایی، این حقوق عملاً نادیده میشود. بدین معنا که زنان از حق طلاق، میراث و داشتن ملکیت محروم هستند».
تعامل مذهب با قبیله
یکی از عجایب و شگفتیهایی جوامع قبیلوی مانند افغانستان این است که در عین حفظ این ارزشها و اولویت دادن به آنها خود را جامعه اسلامی نیز معرفی میکند، در حالیکه شدیداً ضد مذهب و مخالف با ارزشهای اسلامی میباشد.
پس پرسش این است که ما چطور خود را هم مسلمان میدانیم و هم به ارزشهایی قبیلوی پایبندیم؟ آیا جمع نقیضین، محال نیست؟
در این مورد میخواهم به گفتهی دوتن از کارشناسان مسایل افغانستان اشاره کنم: وحید مژده و حمزه واعظی.
این دوتن کارشناس بدین عقیدهاند که یکی از ویژگیهایی نظام قبیلوی، قدرت تأثیرگذاری آن بر سایر اندیشهها و مکاتب میباشد تا سرحدی که قبیلهنشینان احساس میکنند که این دو اندیشه، هیچ تضادی با همدیگر ندارند.
این دو کارشناس بدین عقیدهاند که تعامل ارزشهای قبیلوی با ارزشهای اسلامی در این سرزمین، نیز چنین بوده است.
وحید مژده درباره این خصیصه جوامع قبیلوی، بیان جالبی دارد. وی مینویسد: «عقب ماندگی اجتماعی به این گونه، جامعه را چنان درلاک خود فرو میبرد که در برابر هر تغییر وتحول از بیرون به سختی مقاومت نشان میدهد. هراندیشه جدید قبل از اینکه جذب جامعه شود و قبول عام یابد، باید خود را با ارزشها و معیارهای نظام قبایلی همآهنگ سازد. طرز فکر جدید به جای اینکه موجب تحولی درباورها گردد، خود از باورهای منحط حاکم برجامعه تأثیری میپذیرد و مسخ میشود. جامعه عقب مانده و منحط، عالی ترین ارزشها را دگرگون میکند و تا حد عقب ماندگی خود به عقب میبرد و منحط میسازد. حتی دین در چنین جوامعی تا آن حد مورد پذیرش است که خطری را متوجه بنیادهای نظام قبایلی نسازد و حالت سکون را که از قرنها بر این جامعه حاکم بوده است برهم نزند.»
همچنان، حمزه واعظی در مورد تلفیق و ترکیب دین با ارزشهای قبیلهی در افغانستان چنین مینویسد: « در افغانستان، مذهب نه تنها به نفی و نقد باورها و معتقدات سنتی و آیینهای قومی نپرداخته، بلکه به مثابه یک روح برتر جمعی خود را با آن منطبق و منعطف ساخته و چه بسا به عنوان تقویتگر آن نیز عمل نموده و در همه اجزاء و امثال آنها رسوخ کرده است و بدین ترتیب به تلطیف و تحکیم آنها کمک شایانی نموده و در نهایت سازمان فرهنگی و ساختمان فولکلوریک جامعه … را نظم و نسق بخشیده است. زندگی سیاسی و اجتماعی را در طول تاریخ این سنتها شکل داده است. سلسله مراتب اجتماعی را تعریف کرده و حتی روابط حقوقی نیز در غیاب دولت (به خاطری دوری و کمی نظارت قانونی) توسط مراجع محلی حل و فصل میگردد. ملاها روحانیان و سادات و همچنین خانها مراجع اصلی و مشروعی برای حل اختلافات و دعاوی مردم هستند. حکم و فیصلهی آنها، سند مشروع و مورد اعتماد در این خصوص میباشد که جنبهی حقوقی و اجرایی دارد و قابل تخطی هم نیست… بدون آنکه قدرت دولتی یا سیاسی داشته باشد».
اصلاحات دینی؛ عامل تدین و تمدن
اگر بخواهیم از مباحث بالا نتیجهگیری داشته باشیم، باید گفت که حضور ارزشهای قبیلوی در افغانستان چنانچه مانع تدین مان گردیده است، مانع متمدن شدن مان نیز میباشد.
در تاریخ افغانستان، بارها دیده شده است هرباری که مردم و رهبران مان برنامههایی مترقی و پیشرو را پیشنهاد کردهاند، ارزشهای قبیلوی به عنوان مانع عمده در برابر آن بر خاسته و راه تجددخواهی و تمدنطلبی مان را سد نموده است.
در دوره امیر امان الله خان، هنگامی که موصوف برنامههایی مترقیای را روی دست گرفت، همین قبیلهنشینان بودند که در برابر وی دست به شورش زدند و از تطبیق آن جلوگیری نمودند.
و همچنان در دوره کنونی، همین لشکریان قبیله اند که علیه دموکراسی و آزادی بیان و حقوق بشر به پا برخاسته و همه روزه دهها شهر را به خاک و خون میکشانند و طعمهی حریق میکنند.
بنابراین، راه حل، یک اصلاح دینی است. علماء و دانشمندان مان باید تلاش کنند که سره و ناسره را از هم تفکیک نموده و آموزههای ناب اسلامی را به خورد مردمان دهند. اصلاح دینی نه تنها باعث تدین مردم مان خواهد شد، بلکه ما را در امر توسعه و انکشاف نیز یاری خواهد بخشید. آموزههای ناب اسلامی نه تنها که مخالف ترقی و پیشرفت نیستند، بلکه ممد آن نیز میباشند.