وقتی برشنا تنها بود

F6E15C28-2029-414F-B15B-25F7006836A1_mw1024_s_n

یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود، کشوری بود به نام افغانستان.

مردم ای کشور رنجها، مشکلات و مشقات زیاد را تحمل کرده و هر کدامشان در ۴۰ سالگی چندین پادشاهی را دیده و تجربه کرده بودند و شاهد بودن که هر پادشاه به فکر اهداف خود بود.

باشنده گان افغانستان، هر قسم ملایمات و ناملایمات دنیا را به جان خریده بودن و شماری از آنها نیز به خاطر همین مشکلات به خارج رفته بودن و مهاجر شدن.

روزگار گذشت، زیربناها و دار و ندار افغانستان به خاطر جنگهای زیاد و خانگی از بین رفت و دیگر چیزی برای مردم نماند، این کشور با جاپان در یک وقت استقلال خود را جشن گرفته بود؛ اما آن کجا و این کجا؟

یکی از دوره های بد مردم افغانستان، دوره طالبان بود، دَ ای دوره مردم آزاد نبودن، دخترها و زنها اجازه کار و حضور دَ بازار را نداشتن، مشکلات دَ ای دوره به شکلی بود که مردم حاضر به آزادی به هر قیمتی بودَن. حتی یک حکومت ناکارا.

همی بود که خارجیها آمدن و طالبان را از افغانستان پس زدن و یک رئیس جمهور تعیین شد، کمک های خارجی ها دَ ای وخت زیاد بود، یک تعداد زیاد مردم به معاش بلند خارجیها عادت کده و خرج و بَرج زنده گی خوده با او معاش برابر کَدَن.

ای مردم فکر می کدن که خارجیها همیشه استن؛ به هر حال حکومت به فکر ساخت و ساز و حل مشکلات زیربنایی برآمد، برق یکی از ای زیربناها بود که حکومت در کنار تولیدات داخلی، نیاز جدی به برق وارداتی داشت.

دولت مدیریت برق وارداتی ره به اساس سیاست اقتصادی اش به یک شرکت داخلی داد که نامش (د برښنا شرکت) بود. هموطو که مردم می دانن هر شرکت داخلی که سرمایه گذاری میکنه دَ ابتدا به فکر جیب خود اس، ای شرکت هم به دنبال تامین مصارفش شد.

هر وقت دلش میشد، توزیع میتر را بند می کد و هر وقت دلش می شد باز شروع مکد به توزیع متیر و اگر کسی می خواست میتر بگیره باید پول زیاد می داد تا دلالها و کمیشن کارا بگیرن.

اما برق کم کم در حال زیاد شدن بود، قرارداد با شرکت ها و کشورهای برقدار امضا شد، از درصدی کم تولیدات داخلی هم استفاده شد؛ اما برشنا همه کاره بود.

کارها خوب پیش می رفت تا ایکه زمستان ۱۳۹۳ رسید، پایه های برق از سالنگ آمده بود، برف زیاد بارید و پایه های برقه چپه کد، برشنا گفت که توانایی نداره د ای برف زیاد به جایی بره پایه چپه شده.

کابل دو ماه تاریک شد، هرکس رفت و مثل سابق بره خود جنراتور خرید و تیل انداخته، خانه خوده برای چند ساعت شب روشن میکد، موبایلهای خوده د چارج می زد، بره خود آب می گرفت، بعد از دو ماه برشنا تانست مشکله برقه حل کنه.

برشنا بره منافع خود، بل برق چاپ کد و دیگه کتابچه های سابقه برق نمی چلید، هرکس باید بل برقه خوده د بانک تحویل می داد تا برقش قطع نشه.

قیمت برقم از طرف برشنا تعیین شده بود و به شکلی بود که اگر از یک مقدار مشخص بیشتر می شد، پول هم زیاد شده می رفت؛ ای شکل پرداخت پول هم به گفته اقتصادی ها (تصاعدی) گفته می شد.

برشنا بره ازیکه هر فامیل پول زیادتر بته، بل برقم دو ماه بعد توزیع می کد تا نشوه که کسی دَ حد اول صرفیه برق بمانه؛ ای کار امسال از طرف پارلمان رد شد و تصمیم گرفته شد که بل برق هر ماه توزیع شوه که مالوم نیس برشنا ای کاره مکنه یا نه؟

خاطره زمستان بی برق از فکر کابیلها پاک نشده بود که باز زمستان آمد و ای دفعه بخاطر عملیات در دند غوری بغلان، برق کابل قطع شد و باز برشنا گفت که طالبا پایه های برقه در ای منطقه انفجار دادن و برق کابل قطع شده.

برشنا باز شروع کد به گپایی که تنها خوش خودش می آمد و مردم هیچ قبول نمی کدن، وعده برشنا یک هفته تیر شد؛ ولی برق نیامد، برق هم تنها یک چشمک به مردم میزد و به یادشان می آورد که یک وقت مه دَ خانه هایتان بودم و باز می رفت.

دَ ای وقتا، زورمندا و دولتیها برق داشتن و برشنا کاملا در اختیار آنها بود و مردم بیچاره کابل باز باید جنراتورها را فعال کده و یا بره خود جنراتور می خریدن، از وعده برشنا دو هفته تیر شد؛ ولی برق نیامد.

حالا برشنا شده بود «چوپان دروغگو»، دند غوری بعد از بیش از یک ماه از وجود مخالفا پاک شد؛ ولی برق نیامد، برشنا هم هیچ چیز بره گفتن نداشت؛ چون می دانست اگه هرچیز بگه مردم باور نمکن.

بعد از نزدیک به ۴۰ روز برق دوباره جور شد؛ ولی مردم فکر نمی کدن ای برق نبودنا به ضررشان دَ آینده میشه؛ رئیس برشنا دَ تلویزیون گفت که خیلی زیاد تیل خریدن تا برق جنراتوری بدن (برقی که همه به زورمندان و مقام های دولتی می رسید) و از او طرف هم دالر بلند رفته و بره از ایکه این تاوان را جبران کنن؛ قیمت برقه بره مردم بالا می برن.

هر کیلووات برق ۵۰ پول از ای به بعد گرانتر میشه و حکومت هیچ دَ ای کاره برشنا دخالت کده نمی تانه، چون برشنا دَ افغانستان «تنها» است و هرکار کنه کسی برش چیزی گفته نمی تانه.

حکومتم که پیسه برق خوده از کمک های خارجی و یا از بودجه خود میته و مردم بلا دَ رنگشان که چی میکنن، اگه می تانن خوب اگه نمی تانن برق مصرف نکنن.

حالی ای گرانی برق بره یک نفر مالوم نمیشه؛ اما اگه از کل خانه ها در کابل و دیگه جایا جمع شوه، ده یک دفعه بل برق کل مصارف برشنا داده می شه، اما دیگه دفعه ها باز از جیب ملت بیرون شده و بره یک شرکت خصوصی میره و هیچکس سَر و دَرَکشه نمی فامه، مثل پیسه ای که از کارت موبایل گرفته میشه و کسی نمی دانه چی شد و کجا شد؟

باز حکومت وحدت ملی که دو پادشاه داره می شینن و مشکلات شخصی خوده دَ کل کارا دخالت میتن و هیچ به فکر مردم نخاد بودن به فکر از ای نیستن که یک نفره دیگه ره پیدا کنن تا هر کدام بیشتر به فکر مردم بود را بانن که کار کنه و دیگه برشنا «تنها» نباشه.

حالی این قصه را کس می خانه یا نه، دلش، از ما خو گفتن بود.

Author

About Author