حکمتیار؛ سکه‌ی اصحاب کهف

Afghan warlord Gulbuddin Hekmatyar speaks during a welcoming ceremony at the presidential palace in Kabul, Afghanistan May 4, 2017. REUTERS/Omar Sobhani

سالهایی که حکمتیار با دیگر رهبران جهادی قد کشید و حزبی را بنام حزب اسلامی ساخت، چون کاریزمای رهبری داشت، زود توانست اطراف خود را پُر کند و این حزب رفته رفته به یک حزب بزرگ تبدیل شد.

در دوران «خانه‌جنگی» هم با حمایتی که توسط سازمان‌های استخباراتی می‌شد؛ دستِ بلند داشت و بعد از فرار حکمتیار به پاکستان؛ دیگر کم کم از کاریزمایی که داشت کاسته شد و به جایی رسید که به حیث مهره سوخته‌ی تخته‌ی شطرنج مورد استفاده قرار می‌گرفت.

در دوران حاکمیت طالبان مسلح جای خالی‌اش از نگاه ایدئولوژیک، از سوی «ملاعمر» پُر شد و در دوره کرزی بخاطر درگیری‌های بین‌القومی پشتون‌ها، زمینه‌ی آمدنش مساعد نشد و حال که غلجایی‌ها سکان اقتدار پشتون‌ها را بدست گرفته‌اند؛ حکمتیار را به محوریت قدرت نزدیک کردند در حالی که کرزی تا آخرین دقایق مانع آمدن حکمتیار به کابل شد.

حکمتیار سه راه بیشتر ندارد؛ اول اینکه باید دموکراسی‌ای را که امریکا و غرب آورده بپذیرد، دوم اینکه درگیر شود و سوم اینکه دوباره مخالف نظام شود و به کمپ شمشتو برود.

راه نخست را اگر بپذیرد؛ دیگر آن کاریزمای سابق را از دست می‌دهد و اکثریت کسانی که با این حزب بیعت کرده‌اند دوباره جدا می‌شوند و حکمتیار تنها می‌ماند و شبیه رهبران همه احزاب دیگر باید به خواست‌های امریکا و غرب لبیک بگوید تا به آب و نانی که دیگر رهبران رسیده‌اند؛ برسد. که اگر این راه را قبول کند؛ کرزی می‌شود رهبر تک‌تاز پشتون‌ها چون دیدگاه‌های ضد امریکایی‌اش در این اواخر او را برجسته ساخته است.

راه دوم برایش دشوار است و تنها وقتی ممکن است که حکومت مرکزی سقوط کند؛ چون تا وقتی‌که غربی‌ها این نظام را حمایت می‌کنند، باید در این کشور دموکراسی و آزادی بیان و اندیشه حرف اول را بزند و این را نه کرزی توانست محدود کند، نه حکومت وحدت ملی و نه دیگر رهبران سیاسی؛ البته حکومت وحدت ملی تا جایی رسانه‌های خبری را محدود ساخته؛ اما بر رسانه‌های تفریحی اشراف ندارد و دست زدن در تارهای حساس دموکراسی؛ غرب را حساس می‌کند و این حساسیت وقتی بالا بگیرد؛ حتی برای رهبران جوان حزب اسلامی مفید نخواهد بود.

راه سوم منزوی شدن حکمتیار است که دوباره به پاکستان برود؛ چون همیشه حکمتیار یا برای پاکستان کار کرده یا علیه پاکستان؛ پاکستان هم نمی‌خواست حکمتیار در پاکستان بمیرد؛ چون با کشته شدن اسامه و ملاعمر دیدگاه جهانی نسبت به این کشور تغییر کرده و نمی‌خواست این حساسیت دوباره افزایش یابد؛ بنابراین ورود حکمتیار از تورخم رسانه‌ای نشد. خود حکمتیار هم که دید تنها راه داخل شدن به نظام صلح است و بحث غلجایی‌ها هم وجود دارد، مصمم شد تا وارد سیاست شد.

کسانی که در آوردن حکمتیار نقش اساسی دارند، رهبر حزب اسلامی برای‌شان حکم همان سکه‌ی اصحاب کهف را دارد که ارزش دارد؛ اما چون مدت زیادی از تاریخ مصرف آن گذشته؛ اعتبار ندارد و اگر این سکه ذوب شود و شکل دیگری به خود بگیرد و از نو ضرب زده شود؛ در بازار سیاست اعتبار پیدا می‌کند و اگر این سکه همین طور بماند زحمات‌شان هدر می‌رود و دوباره بازی تغییر می‌کند.

با این حال، کرزی می‌شود «مشر» و حزب اسلامی که افراد کلیدی‌اش داخل نظام است، می‌شود یک حزب منفعل، و گمانه‌زنی‌هایی وجود دارد که با آمدن حکمتیار؛ حزب وحدت و حزب جمعیت دوباره رو به متعهد شدن روان هستند و این احزاب که هم در غرب و شرق لابی دارند و در نظام نیز شریک استند، بیشتر و بهتر از حزب اسلامی کار می‌کنند.

ندیم پارسینا ـ نویسنده

Author

About Author

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *