قاسم سلیمانی مُنجی خاورمیانه  

با اجرایی شدن قرارداد سایکس پیکو بین فرانسه کبیر و بریتانیای شاهی با نظارت شوروی بزرگ ، بیشتر مناطق آسیا بخصوص غرب آسیا ( خاورمیانه ) را به مدت صد سال به کشورهای کوچکتر تقسیم کرد . اهمیت غرب آسیا/ خاورمیانه برای این بود که بیشتر از یک سوم انرژی جهان این منطقه استخراج میشود و به فروش می رسد و اهمیت دیگر آن این بود که خاورمیانه منطقه ی اتصال آسیا و اروپا است لذا همه جغرافیای استراتژیکِ دو بین دو تنگه ی هرمز و تنگه باب المندب برای قدرت های توسعه جو و استثمارگر از اهمیت حیاتی برخوردار بود .

با شروع قرن بیست و یک و از سال ۲۰۰۱ بدیسنو با شعله ور شدن جنگ در خاورمیانه که ریشه ی اصلی آن در افغانستان مدیریت شد و با شیوع هسته های گروه های جهادی در این کشور از بیشتر نقاط آسیا اعم از اعراب ، چچنی ها ، مجاهدین آفریقایی و … دو هدف اساسی و حیاتی دنبال میشد : اول شکست مفتضحانه شوروی بزرگ تا جایی که سرزمین های سنجاقی آن همه جدا شدند و سر شوروی را در لاک خودش فرو برد دوم اینکه قریب به اتفاق این گروه های جهادی بعد از شکست شوروی دل به تشکیل ” امارت اسلامی ” بستند و حملات شُبهه ناک خود را دقیقا متوجه اصل هدف یعنی ایالات متحده کردند و ۱۱سمپتمبر رقم خورد و پای امریکا و ناتو را به افغانستان برای شکست تروریسم اسلامی باز کرد ؛ همان تروریسمی که چندی پیش تر از سوی خودِ ایالات متحده برای شکست شوروی در پاکستان تجهیز و تدریب میشد و آموزش های نظامی – استخباراتی می دیدند !

15742828_303

دو سال بعد از جنگ افغانستان و تشکیل حکومت دلخواه ، به بهانه ی سلاح های کشتارجمعی ، جنگ تمام عیار سوی عراق پیش رفت و نه تنها منجر به سقوط صدام شد بلکه شرایطی پیش آمد که حالا نظاره گر آن هستیم . وجود سلاح کشتار جمعی اصلا ثابت نشد و جورج بوش و تونی بلر رهبران جنگ سوم خلیج در انظار جهانی صرفا به تحقیقات سفارشی و تشریفاتی اکتفا کردند اما همه ی جهان اصل موضوع را درک کردند ؛ اما دقیقا برنامه چه بود ؟

در میانه ی راهِ جنگ های افغانستان و عراق ، پدیده ی نوظهور و غیرمترقبه ی دیگر شکل گرفت که آن ” بهارعربی ” بود . مردم کشورهای آفریقایی تونس و مصر و یمن به صورت خودجوش به دلیل خودکامه گی حُسنی مبارک و زین العابدین بن علی و علی عبدالله صالح نافرمانی مدنی را آغاز کردند و به مدت کوتاهی حکومت های آنها را ساقط ساختند و اخوانی ها در مصر و حزب اسلام گرای النهضه و در تونس و هادی در یمن روی کار امدند . این دومینوی خطرناک ، پیچیدگی منطقه را بیشتر کرد و درهم تنیدگی مسایل را برای قدرت های نزدیک منطقه و قدرت های دور از جمله ایالات متحده جذاب تر و هیجانی تر ساخت . در آن زمان اتاق اورژانسی تحلیل و بررسی اوضاع برای منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا در واشنگتن و ویرجینیای امریکا شکل گرفت که وزیران جنگی و ژنرال های جنگ نرم در آن اشتراک داشتند و اوضاع را به شدت زیر ذره بین داشتند که تعدادی از ژنرال های اسراییلی نیز در آن حضور داشتند ؛ که همه انها زیرکانه برنامه ی جدید تنظیم کردند و به هدف خود رسیدند و دستگاه دیپلوماسی ایالات متحده بیش از پیش فعال تر و ریزنگرتر شد .

کدر پالسی سازان آمریکایی ، هدفِ استراتژیک خود را در دو فاز تعرف کردند . اول : مدیریت بهار عربی و دوم : اجرای نقشه ی فوق العاده حساس خاورمیانه ی بزرگ یا خاورمیانه ی نوین . فاز اول یعنی مدیریت بهار عربی نیاز به استراتژی حساسِ جنگ نرم بود برای جایگزینی رژیم های موالی ایالات متحده یا حداقل خنثی و در قدم بعدی کشاندن پای بهار عربی ولو به صورت پوشالی و تصنعی به دیگر کشورها مانند لیبی و سوریه برای براندازی حکومت های بشار اسد و معمر قذافی که رابطه ی مناسبی با ایالات متحده نداشتند و دارای نظام های با ثبات از جنس کمونسیتی بودند بخصوص سوریه که ارتش قدرتمند در کنار اسراییل نیز بود . مدیریت بهارعربی در مصر که به سرعت باعث روی کار آمدن اخوانی ها شد و به سرعت رهبر آنها مُرسی مجددا با نافرمانی مدنی اما نه حالت انقلابی مرسی شکست خورد و شخص مورد اتفاق که اسراییل با آن مشکلی نداشت یعنی ژنرال السیسی روی کار آمد . همین گونه بهار عربی در یمن نیمه کاره ماند و طبق نقشه به صورت اجباری به سوریه و لیبی کشانده شد .

Mideast Egypt

روزهای خوبی برای غرب بود چون همه ی مراحل ، طبق نقشه پیش میرفت ؛ برای نقشه ی بزرگتر و آن تغییر رژیم ها و بعد تغییر جغرافیای انسانی و تغییر نقشه ی جغرافیایی بود و همه ی اینها برای این بود که سایکس پیکوی صد ساله رو به اتمام بود نقشه ای که بین فرانسه و بریتانیا سهم بندی شده بود و حالا با شروع قرن بیست و یک این ایالات متحده بود که با کنشگریِ حداکثری خود علاقه به تعریف و تقسیم سهم های کلان اقتصادی ، تجارتی ، انسانی در منطقه به نفع خودش بود .

دست اندازهای سرعت گیر در مقابل تاکتیک های نظامی – سیاسی ایالات متحده ، ابتدای امر در عراق اغاز یافت . با شروع دولت نیم بند شیعی که بیشتر تحت نفوذ حکومت بوش بود کمی آن سوتر پالسی سازان در تهران به فکر آزمایش شانس خود بودند اول اینکه حلقه ی دفاعی خود را در عراق تنظیم کنند و بعد به فکر این بودند آیا میشود کاری کرد که حضور ایالات متحده در عراق مانند حضورش در افغانستان نشود ؟! جمهوری اسلامی ایران در باطن ، نگرانی خاص خود را داشت دیگر اینکه به معنای کلمه تنها بود چون محور اعراب با ارتش و نفت شان مانند معمول ، همراه ایالات متحده بودند و اردوغان که تشنه ی عثمانی کردن حزب اش و ترکیه بود علاقه به پشتیبانی ناتو داشت . ایران ؛ یکی از مخلص ترین مهره های خود به رهبری نظام ( ایت الله علی خامنه ای ) را برای این امر مهم روی میز کارزار سیاسیِ منطقه رو کرد . سرداری که مسئول شاخه قدس سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران بود چندی نگذشت که در ابتدا در تقابل با ژنرال ستاره دار آمریکایی ” پتراووس ”  در عراق باعث آشفته شدن خواب های جمهوری خواهان و بمرور زمان کل نقشه ی ایالات متحده برای منطقه ی اسلامی را مختل کرد .

سردار قاسم سلیمانی فقط با بازوی جنگ نرم مبتنی بر اندیشه ی انقلابی در عراق وارد کار شد او بر خلاف تصور عموم ، تنها با بیدار کردن ظرفیت های موجود در عراق مانند جریان صدر که از نجف اشرف پرچم بالا کرد بمرور عرصه را بر نیروهای آمریکایی تنگ ساخت تا جایی که روی همین گونه ظرفیت ها در بین کُرد ها و ساکنان اهل سنت عراق کار کرد و بیداریِ از جنس استقلال طلبی را بین آنها رقم زد و انها را به توان و انرژی بالفعل شان اگاه ساخت اینگونه بود که عرصه را بر نیروهای آمریکایی سخت تر ساخت و تاجایی که شنیده شد سردار سلیمانی حتا کدرهای جوان القاعده را منجسم کرد و بعد آن آمار تلفات سربازان آمرکایی توسط شیعیان ، سنی ها ، کردها و حتا القاعده روز به روز افزایش پیدا کرد . برای همین بود که پتراووس در نشست پاسخگویی در کنگره گفت در مقابل من قاسم سلیمانی است که می جنگد نه عراقی ها و نه کس دیگر !

35b060de-4cc7-4291-a5c8-87aa1af4e191_cx0_cy8_cw0_w987_r1_s_r1

قاسم سلیمانی ؛ عراق و مسایلش را خوب بلد بود به دلیل اینکه در جنگ هشت ساله ایران با صدام حسین اشتراک داشت و جوان زیرک بسیجی بود . اما وقتی پای بهار عربی به سوریه ی آرام و با ثبات کشانده شد تصنعی بودن آن بر انظار عمومی در منطقه و جهان آشکار بود چرا که به هیچ عنوان صبغه ی مردمی و انقلابی و مدنی نداشت و بیشتر شبه نظامیان بودند که ماجراها را رقم می زدند لذا این بار تهران ، جدی تر وارد کار شد و نیرو و انرژی که از موفقیت اش در عراق داشت ؛ بعد از عملیات انتحاری در جلسه مهم وزاری سکتور امنیتی سوریه رخ داد ؛ چرخ بال سلیمانی در دمشق نشست کرد و اوضاع را در انجا نیز تغییر داد . جریان های نظامی تکفیری برای سوری ها خوشایند تمام نشد بخصوص برای ساکنان حومه دمشق در منطقه شام که مرقد حضرت زینب “س” را نشانه رفتند . مجددا شکل دادن کدرهای جوان خودجوش را برای مبارزه و دفاع از حرم دختر حضرت علی “ع ” تحت عنوان مدافعین حرم آغاز کرد . دفاع از حرم ابتدا یک جریان شبه نظامی دفاعی بود اما بمرور تبدیل به فرهنگ مبارزه علیه تکفیری ها شد این فرهنگ ،  تیتر روزنامه های منطقه و جهان شد تا جایی که به همکاری حزب الله لبنان توانستند جنگ را از نقاط تحت هدف سوریه تنها به شمال شرق سوریه در منطقه استراتژیک حلب محصور نمایند .

شکل گیری ارتش های مردمی با محتوای ایدولوژیک از دیگر دستاوردهای این سردار بود مانند جریان شبه نظامی صدر که در اوایل در عراق شکل گرفت . نکته حایز اهمیت این است که چون هسته های روحانیتِ بیدار اهمیت و میزان خطر را درک کرده بودند اول خود لباس رزم به تن کردند و در مقابل جریان انحرافی تکفیری قد علم کردند که به بسیج شدن مردمی کمک بیشتر کرد و کنار قاسم سلیمانی قرار گرفتند همین گونه ارتش های مردمیِ انصار حزب الله در عراق و نیز فاطمیون  و یا حشدالشعبی در واپسین ایستادگی در مقابل داعش در موصل . اینها در واقع همان مردم و ساکنین کشورهای اسلامی بودند که خطر تروریسمِ داعشی را دقیقا حس کردند و اعلان آمادگی کردند ؛ مدیریت و بسیج این خیزش ها کار بغداد  و مسکو و دمشق و .. نبود بلکه لوای مردمی جنگ توسط جریان کلانی که سلیمانی به راه انداخته بود شکل می گرفت . قاسم سلیمانی هم بین ارتش های مردمی در این کشورها بود و هم نبود و این به معنویت و شور مبارزه و مقاومت شان می افزود .

%d8%b3%d9%84%db%8c%d9%85%d8%a7%d9%86%db%8c

تمام این جریانات دفاعی در عراق و سوریه با وجود تحریم های گسترده بر جمهوری اسلامی ایران پیش می رفت . سردار سلیمانی حالا نامی بود که برای پوتین هم جالب شده بود و در راپورهای روزانه از منطقه ی جنگی که به اتاق کار پوتین ارسال میشد همیشه نام قاسم سلیمانی به چشم میخورد . چندی نگذشت که روس ها علاقه به دیدار با وی نشان دادند و اولین سفری که سردار با پوتین به مدت دو ساعت ملاقات دو نفره برگزار کردند ؛ با توجه به اشراف میلی متری که از سوریه ، عراق و عموم نقشه ی ایالات متحده و ناتو داشت به پوتین منتقل کرد . بعدها پوتین اذعان کرده بود که سردار سلیمانی با دلایلش مرا قانع و مجبور به دخالت هوایی در سوریه کرد و چنین هم شد یعنی روس ها حملات هوایی خود را ترتیب دادند و مبارزه علیه تروریسمِ داعشی را از اتاق مشترک جنگ اغاز کردند و حملات و پیش روی زمینی دقیقا طبق برنامه ی جامعی پیش می رفت که سلیمانی به مستشاران اسد داده بود .

سردار سلیمانی در آخرین مراحل جنگ علیه تروریسم ، در سه میدان حضور داشت ؛ موصل عراق ، حلب سوریه و القاعده ی یمن و شایعه بود که آمریکایی ها گفته بودند که اگر جلوی سلیمانی را نگیرند شاید در اردوگاه های نظامی اردن و لیبی هم دیده شود لذا چندین بار اتاق های مشترک استخباراتی اسراییل به کمک اعراب ، تصمیم به ترور وی گرفتند حتا در داخل ایران . او یک بار در داخل خاک سوریه زخمی شد و سریعا به تهران منتقل گردید . قاسم سلیمانی برای امریکایی ها خیلی مهم بود زیرا که فارغ از میدان جنگ دقیقا روی مذاکرات هسته ای ایران نیز تاثیر خاص خود را داشت و زمانی که دیپلومات های ارشد مذاکره کننده عرصه ی سیاسی را تنگ می دیدند به سردار سلیمانی و طرح های او رجوع می کردند تا با فشار در میدان های فیزیکی ، قدرت های ۱+۵ را قادر به تمکین کنند . سردار سلیمانی عملا این امید و انگیزه ی تاریخی را به کشورها و جوامع منطقه بازگرداند که خودشان قادرند تا منطقه ی خود را از هر گزند احتمالی در آینده که از بیرون طرح ریزی میشود را نجات دهند او در واقع موسس نظریه ی آوردن نظم از پایین به بالا است نظمی که ناظم های آن اهالی خود منطقه است و کنشگرانِ همسایه می توانند با هم کنار آمده و مانع هرگونه تغییر در نقشه ی سیاسی شان شوند و از استحاله کردن نظام هایشان از بیرون جلوگیری کنند . سوای اینکه مذاکرات نفس گیر هسته ای ایران با قدرت های شش گانه ی جهانی این امید را به دیگر کشورها و جوامع در حال توسعه داد که میتوان پای هر قدرتی را برای احقاق حق خود به میز مذاکره کشاند و درمیدان های دیپلوماسی و نبرد با او مقابله کرد .

قاسم سلیمانی ؛ از عوامل مهم خروج سربازان امریکایی از عراق بود و این کشور را از تجزیه نجات داد و تاثیر گذاری او در سوریه بر همگان روشن است او حالا مختل کننده ی برنامه های غرب برای تنگه ی استراتژیک باب المندب با حضور استشاری و نیمه نظامی اش در یمن نیز هست . این سوال پیش می آید که آیا بعد از نظمِ تحمیلی سایکس پیکو و شکست نظم نوین منطقه که توسط ایدولوگ های نخبه و سرمایه داران وال استریت تنظیم شده بود ؛ سردار سلیمانی به عنوان سردار آینده نگر چه نقشه ای برای خاورمیانه دارد ؟ آیا نقشه ی او فقط حفظ استقلال و تمامیت ارضی فعلی کشورهای منطقه است یا اینکه بر دامنه ی مرزهای هلال شیعی افزوده خواهد شد و اینکه ما ناگزیر از جنگ جهانی کوچک در خلیح هستیم چرا که تقریبا جنگ های نیابتی با ابزار تروریسم اسلامی عیان شده و شکست خورد ؛ جمهوری اسلامی ایران با وجود تیم جدید جمهوری خواهان و کابینه ی ملیتاریستی ، چند تا مانند سردار قاسم سلیمانی دیگر دارد و با چه برنامه هایی قرار است وارد میدان های تازه ی نبرد شود ؟ آیا همه ی جناح های سیاسی در ایران من جمله اصلاح طلبان و … خود را مدیون چنین سردارهایی نمی دانند آیا واقعا تاریخ معاصر ایران مدیون چنین سربازهای مخلص نظام است ؟

15554649_1263901693668125_180353064_n

یاسر محسنی

نویسنده و پژوهشگر

Author

About Author

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *