روایت تلخ یک مسافر از غور تا هرات

سفر کردن به ولایت غور که از جمله ولایات نا امن در غرب افغانستان  به شمار می‎رود یک سلسله مقدمات و آمادگی می‌خواهد که در غیر آن ممکن است در مسیر راه به مشکلات زیادی از سوی طالبان و گروه‌های دیگری برای مسافران خلق شود.

در نخست باید بگویم آنقدر پنهانی تصمیم سفر بگیری که هیچ کسی حتی دوستان نزدیک تان خبر نشود چون به احتمال زیاد تمام جزییات شما به طالبان که در مسیر راه قرار دارند راپور داده شود و مشکلات زیادی برایتان بوجود بیاید از اینکه بگذریم باید در جریان سفر پیراهن افغانی به تن داشته باشی اگر پتلون یا کت‌شلوار پوشیده باشی به جرم افراد دولتی بازداشت و مورد بررسی گروه‌های مسلح  طالبان قرار می‌گیری.

اما داستان از این هم فراتر می‌رود و باید یک هفته پیش از سفر کردن ریش خود را نتراشی تا اینکه در جریان سفر بلند باشد در غیر آن در مسیر راه اگر با طالبان روبرو شوی مجازات خواهید شد.

اما خلیل الرحمن ضمن تأیید گفته های فوق به خبرگزاری خاورمیانه تجربه سفرش از غور تا به هرات را چنین بیان کرد ” با گذشت هر روزی‎که به سفرم نزدیک می‌شدم ترس و واهمه‎ام زیادتر می‌شد اما ناگزیر باید سفر می‌کردم، یک هفته پیش تر تصمیم گرفتم ریش خویش را بلند بگذارم و لباس افغانی برای خود آماده نمایم و از جریان سفر خویش به هچ کس چیزی نگفتم حتی به رئیس شفاخانه‎ی که در آن‌ کار می‌کردم اما بلیت خویش را در نخست گرفته بودم و هر روز با راننده در تماس بودم که از قافله عقب نمانم و به موعد معین سفر حاضر باشم، اما برف‌باری و برف‌کوچ‌های زیاد در مسیر راه باعث شد که حداقل یک هفته دیگر از سفر عقب بمانیم تا اینکه راه باز شود”

اما در همین یک هفته هر روز از هر شخص احوال راه را جویا می‌شدم اما متأسفانه گاهی از گروه‌های طالبان مسلح می‌شنیدم و گاهی از ظلم طبیعت که همواره بالای مسافران تحمیل می‌شد.

با گفتن کلمه لا اله الا الله و بسم‌الله و با هزاران ترس از ولسوالی زاغر ولایت غور به سوی هرات حرکت کردیم و در موتر زن و مرد از همدیگر می‎ترسیدند انگار با هم دشمن هستند و گفتگویی در کار نیست و سکوت مرگبار همه را فرا گرفته است.

با دور شدن از ولسوالی زاغر، موتری از عقب ما به شدت به ما نزدیک می‌شود تا اینکه ما را متوقف کرد و طالبان مسلح به سوال کردن و تلاشی شروع کرد و در همین حال یک مردی دیگر که همسرش در موتر ما بود از میان طالبان آمد و به طالبان گفت: مجاهد صاحب همین‌ها هستند.

این زن قرار بود از شوهرش طلاق بگیرد و محکمه ابتدایی را در ولسوالی زاغر سپری کرده بود و شوهرش مخالفت کرده بود و این زن بر اساس قانون می‎خواست به محکمه عالی‌تر به مرکز ولایت مراجعه نماید که در مسیر راه به امر شوهرش به چنگ طالبان می‎افتد و قرار است به زور و جبر این دعوا  در محکمه صحرایی طالبان حل و فصل شود.

در این مسیر کوتاه آن زن و برادرش با چشمان گریان از ما جدا شد و ما هم با بیم و ترس به مسیر خویش ادامه دادیم تا اینکه با بی‎رحمی طبیعت و قهر زمستان برخوردیم و برف زیاد موتر ما را متوقف کرد و ما با کمک همدیگر موتر را با زحمات طاقت فرسا نجات داده و به مسیر خویش ادامه دادیم و در مسیر باقی مانده با گروهای مسلح زیادی روبرو می‎شدیم.

در نتیجه وقتی‎که به هرات رسیدیم انگار از نو تولد شدیم و از یک مرگ حتمی نجات یافتیم.

روح‎الله علی‌زاده

 

Author

About Author

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *