شهید صلح ، قدرت را چگونه منتقل کرد ؟

اختصاصی خبرگزاری خاورمیانه / میز جهاد و مقاومت اسلامی

در هفته صلح و سالروز شهادت استاد برهان‌الدین ربانی، رهبر جهاد و مقاومت و رییس جمهور پیشین کشور قرار داریم. استاد برهان‌الدین در کنار آن‌که یک رهبر جهادی و سالیان درازی علیه اتحاد جماهیر شوروی و گروه طالبان رزمید، هم‌چنان میراث‌های سیاسی بزرگی از خود به جا گذاشته است.

یکی از این میراث‌ها سنت انتقال مسالمت‌آمیز قدرت در کشور می‌باشد.

بنده برای آن‌که اهمیت این میراث را بیان کنم، ناگزیر باید به تعریف سیاست در قاموس افغانستانی‌ها بپردازم.

درکشور عزیزمان افغانستان دو تصویر ازسیاست وجود دارد: یک، تصویری که سیاست را لجن می‌شمارد و دو، تصویری که آن را انسانی‌ترین کنش و فعالیت بشری پنداشته و تا سرحد تقدس بر صدر می‌نشاند.

تصویر «سیاست به مثابه لجن»، یادگار و نمودگار برهه‌های درازی از تاریخ کشور مان می‌باشد که در جنگ شهزادگان و در کار کشت و خون و آدم‌کشی و برادرکشی سپری گردیده است.

یک نگاه گذرا به تاریخ معاصر افغانستان نشان می‌دهد که در این سرزمین، برای رسیدن به قدرت، برادر، برادر را کور کرده و پسر، پدر را به قتل رسانده است. این البته افزون برتهاجم یک قبیله برقبیله دیگر و قتل عام‌ها و غارت و تاراج‌هایی می‌باشد که توسط شاهان و شاهزادگان مدیریت و رهبری می‌گردیده اند.

شاید بهترین سند در این مورد، همان حکایت نظامی عروضی از زبان ابوعبدالله خجستانی باشد که نشان می‌دهد شیوة به قدرت رسیدن در این سرزمین چگونه بوده است.

نظامی عروضی در چهارمقاله حکایت می‌کند که: «از ابوعبدالله خجستانی پرسیدند که تو مرد خربنده بودی، به امارت خراسان چون رسیدی؟

او در پاسخ گفته بود که شبی در بادغیس دیوان حنظله بادغیسی همی‌خواندم تا این که رسیدم به این دو بیت:

مهتری به کام شیر در است

شو خطر کن ز کام شیر بجوی

یا بزرگی عزّ و نعمت و جاه

یا چو مردانت مرگ رویاروی

داعیه ‌ای در باطن من پدید آمد که به هیچ وجه در آن حالت که اندر بودم راضی نتوانستم بود، خران را فروختم و اسب خریدم و از وطن خویش رحلت کردم و به خدمت علی بن لیث شدم… علی بن لیث مرا… به خراسان به شحنگی اقطاعات فرمود، و من از آن لشکر سواری صد به راه کرده بودم و سواری بیست از خود داشتم… چون به کروخ رسیدم فرمان عرضه کردم، آن‌چه به من رسید تفرقه لشکر کردم و به لشکر دادم، سوار من سی‌صد شد. چون به خواف رسیدم و فرمان عرضه کردم، خواجگان خواف تمکین نکردند و گفتند ما شحنه‌ای باید با ده تن، رأی من بر آن جمله قرار گرفت که دست از طاعت صفاریان بازداشتم و خواف را غارت کردم… به بیهق درآمدم، دو هزار سوار بر من جمع شد، بیامدم و نیشابور را گرفتم و کار من بالا گرفت و ترقی همی کرد تا جمله خراسان خویشتن را مستخلص گردانیدم… احمد بن عبدالله به درجه‌ای رسید که به نیشابور یک شب سیصد هزار دینار و هزار تا جامه بخشید و امروز از ملوک قاهره یکی او است».

البته یک نمونه‌ی کوچکی از قتل عام‌ها و تاراج‌ها برای رسیدن به قدرت درافغانستان می‌باشد؛ ورنه نمونه‌های دیگر و مخوف‌تری از جنگ شهزادگان سدوزی و محمدزایی موجود می‌باشد که تذکر آن‌ها باعث اطالت کلام خواهد شد.

کسانی که سیاست را دروغ می‌پندارند و کار سیاسی را مرادف کشت و خون و آدم‌کشی و برادرکشی می‌انگارند؛ به این بخش از خاطره جمعی مردم و حافظه تاریخی کشور مان استناد می‌کنند. مردم ما با استناد بدین وقایع و حوادث، فکر می‌کنند که دست تقدیر، همواره، واژه «سیاست» را با قلم «شمشیر» و رنگ «خون» نگاشته و این سرنوشت محتوم و ناگزیری فعالیت سیاسی درافغانستان می‌باشد.

کمترین پیامد این موضوع، درمیان مردم مان این بوده است که همه و همه، انفعال را برفعالیت ترجیح داده و ازحضور پررنگ درعرصه‌های سیاسی اباء ورزند.

این امر برای جامعه ا‌ی که دموکراسی و مردم‌سالاری را مشق و تمرین می‌کند و به سوی توسعه سیاسی و اقتصادی گام می‌گذارد؛ بسیار خطرناک و مهلک بوده و مانع بزرگی فرا راه دموکراتیزاسیون می‌باشد.

چهره سلیم

اما در یک‌دهه گذشته، مردم شاهد چهره دیگری از سیاست بوده اند؛ چهره‌ی انتخابات و حل و فصل منازعات بر اساس چانه‌زنی و گفتگو.

این چهره سیاست در افغانستان هنگامی به نمایش درآمد که یازده سال پیش استاد برهان الدین ربانی، رهبر جهادی و رییس جمهور پیشین کشور، براساس فیصله کنفرانس بن، قدرت سیاسی را به حامدکرزی واگذار نموده و خود به زندگی عادی برگشت.

این حرکت در افغانستان سرآغاز فصل دیگری درتاریخ معاصر مان شد که تا به امروز در کشور جریان دارد. درست از همان زمان به بعد بود که همه‌ی گروه‌های سیاسی – به استثنای طالبان ــ دست ازخشونت برداشته و به مبارزات مدنی و سیاسی روی آوردند و احزاب سیاسی تأسیس کرده و سیاسمتداران مان آموختند که سیاست بر تعامل آزاد و برابر انسان‌ها، از طریق گفتگوی عقلانی – انتقادی استوار است، نه بر خشونت و زور و تزویر.

این چهره سیاست درافغانستان اگر چه از ده سال پیش آغاز شده، اما هنوز هم بسیار جوان است و نیاز به مراقبت و محافظت دارد. این وظیفه روشنفکران، فعالان سیاسی و مردم افغانستان است که از این دستاورد مراقبت نموده و نگذارند، مشتی انسان‌های مغرور و فرصت‌طلب، با سرنوشت کشور بازی کنند و افغانستان عزیز را دوباره به کام جنگ و بحران بکشانند.

نگرانی‌هایی وجود دارد مبنی بر این‌که افغانستان پس از سال 2014 دوباره وارد جنگ‌های قدرت گردیده و به سوی یک آشوب داخلی کشانده شود؛ اما من فکر می‌کنم همه چیز وابستگی دارد به انتخابات شفاف ریاست جمهوری و انتقال مسالمت‌آمیز قدرت. بنابراین، اگر احزاب و نیروهای سیاسی و مردم افغانستان تلاش کنند که از تقلب درانتخابات ریاست جمهوری جلوگیری نموده و زمینه‌ی یک انتخابات شفاف را مساعد نمایند، خطر برگشت به جنگ‌های داخلی کاهش خواهد یافت.

Author

About Author

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *