خبرگزاری خاورمیانه – میز انتخابات
دیروز ملاتره خیل، عضو مجلس نمایندگان، طی همایشی در کابل از دولت افغانستان خواست که برگزاری انتخابات ریاست جمهوری را تا سال 2018 به تعویق اندازد.
طرح مخالفت با برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در زمان معیینهاش اگرچه توسط ارگ ریاست جمهوری پیریزی گردیده است. یادم میآید نخستین باری که این طرح پیشکش گردید، توسط مردم شهرستان ارغنداب ولایت قندهار بود که طی همایشی خواهان تمدیدِ دورة ریاست جمهوری آقای کرزی پس از سال 2014 شدند. گفته میشود این حرکت همین اکنون نیز از قندهار آغاز گردیده و توسط حاجی سیدجان، رییس شورای ولایتی قندهار و شاه ولی کرزی، برادر حامد کرزی، مدیریت میگردد. من به حکومتی بودن این طرح کاملاً ایمان دارم و آن را دسیسة ارگ ریاست جمهوری برای تحقق خوابهای رییس جمهور کرزی میدانم. رییس جمهور کرزی باری گفته بود که قدرت را ایلا (رها) کردنی نیست. او هنوز روی این سخن خود محکم ایستاده است و تلاش میکند تا با ارایة طرحهای گوناگون به این خواب جامة واقعیت بپوشاند.
اما در این میان، جالب این است که جناب ملاترهخیل این موضوع را خواست مردم افغانستان عنوان نموده و گفت که آنها به دلیل ناامنیهای موجود در کشور راضی به برگزاری انتخابات نبوده و، در صورت برگزاری، آن را مشروع نخواهند دانست.
حال پرسش قابل طرح ، این است که ملاترهخیل چگونه به خود حق میدهد که سخنگوی مردم باشد؟ او این جرئت را از کجا کرد که به نمایندگی از مردم سخن بگوید و خواستار به تعویق انداختن انتخابات شود؟
جنازههای متحرک
ژان ژاک روسو، باری گفته بود: صدای مردم، صدای خدا است». به تبع از روسو، نورمحمد ترکی، رهبر حزب دموکراتیک خلق افغانستان، نیز در جای گفته بود که: «د خلکو زور، د خدای زور دی». اما چیزی را که آقای ترکی فراموش کرده بود این است که در افغانستان مردم وجود ندارد، بل گروهی از جنازههای متحرک هستند که به نام «مردم» خوانده میشوند.
اگر مهمترین ویژگیهای مردم در نظامهای دموکراتیک را اعتماد به نفس، خوشبینی، امیدواری، اعتقاد به برابری هستیشناسانة انسانها و کوشش و تلاش مداوم برای بهبود زندگی شان بدانیم، در افغانستان عکسش صدق میکند. در اینجا مردممان نه تنها از چنین ویژگیهای برخوردار نیستند بل همه در گرداب یأس و بیاعتمادی غرق گردیده و بسیار بیعلاقه و کمعلاقه به مسایل انتخابات میباشند. من تا هنوز ندیدهام که گروهی از مردم به خیابانها ریخته و از دولت افغانستان خواسته باشند که حتماً انتخابات ریاست جمهوری را برگزار کند من اگر بخواهم مردم مان را به چند دسته تقسیم کنم، ناگزیر خواهم گفت که: ما یا برده هستیم، یا منفعل.
بردههای ما را معمولاً آن دستهی از تودهها تشکیل میدهند که در زندگی شان به دنبال رهبر بوده و حرف و حدیثِ رهبران را حجت قاطع میدانند. این دسته، اکثراً در انتخاباتها اشتراک میکنند، اما به اشارة رهبر. من یک چنین مشارکتی را در انتخابات و گردهمآییهای انتخاباتی چندان سودمند برای دموکراسی نمیدانم. کسانی که در چنین همایشهای اشتراک میکنند، هدف شان این است که «پسر خدا» تاج شاهانه به دست آورد، نه اینکه دغدغة آزادیخواهی و دموکراسیطلبی داشته باشند:
پسر خدا به جنگ میرود
تا تاج شاهانه به چنگ آورد.
پرچم خونین او از دور موج میزند.
کیست که به دنبال او میرود؟
هرکس که جام اندوه او را نوشد
و بر درد پیروز شود،
هر کس صلیب خود را با شکیبایی بر دوش
کشد،
در پی او خواهد رفت…
اما دستة دوم، همان دستة منفعل، بیتفاوت و بیاعتماد به نفسی اند که انتخابات را نمایشِ بیش ندانسته و تصمیمگیرندة اصلی، کشورهای غربی به ویژه ایالات متحده امریکا را میدانند و به همین دلیل در انتخابات و گردهماییهای انتخاباتی شرکت نمیکنند..
بنابراین، در سرزمینی که مردمش یا برده بوده و یا شبیه جنازههای متحرک باشند، هر کس و ناکس، از جمله ملا تره خیل، به خود حق میدهد که خود را سخنگوی آنها معرفی نموده و به راحتی از آدرس آنها سخن بگوید.
جناب ترهخیل صاحب هیچ اعتقاد به دموکراسی، قانون اساسی و حقوق بشر ندارد. متهم اصلی مردم مان است. مردم مان اگر باور به دموکراسی میداشتند و اهمیت انتخابات را درک میکردند، تا هنوز بارها به خیابانها ریخته و از دولت میخواستند که حتماً انتخابات را برگزار کند. یادتان باشد که سرنوشت دموکراسی و عدالت در افغانستان با نافرمانی مدنی و مبارزات خیابانی رقم خواهد خورد. شما تا زمانی که «نه» گفتن را نیاموزید، بیعدالتی و استبداد بیداد خواهد کرد.
ریچارد رورتی، فیلسوف پست مدرن و نو پراگماتیست امریکایی، درست میگوید که :« عدالت اجتماعی در امریکا، بسی بیش از برگههای رای، مرهون نافرمانی مدنی و مبارزههای خیابانی میباشد».
نویسنده : عبدالشهید ثاقب