متن سخنرانی تاریخی و پخش نشده‌ای از مارشال محمد قسیم فهیم

مارشال محمد قسیم فهیم، یکی از مردان سنگین وزن سیاست و یکی از تصمیم‌گیرندگان، در افغانستان پسا طالبان بود. قراری به داوری و قضاوت بر کارنامه سیاسی مارشال ندارم. واقعیت اما این است که مارشال فهیم همانند همه سیاسیون فقید کشور، در داوری افکار عمومی تصویر واحد ندارد. موافقان و مخالفان اش به سیاق جو حاکم بر فضای سیاست کشور، هر کی از زاویه دید خویش، تصویری از مارشال فهم ارایه می‌کند.
این که مارشال جدا از تعارفات و مصلحت اندیشی های متعارف سیاسی، وقتی دور از چشم کمره و بدور از تربیون های رسمی سخن می‌گفت، کدامین روایت‌ها و وضعیت های را شرح می‌داد، تا هنوز معمای دور از دست رس بود. اینک، پاره ای از یک سخنرانی تاریخی مارشال را با شما در میان می‌گذارم، که تا هنوز پخش عمومی نشده است.
این‌که من چگونه به این سخنرانی و این سند سیاسی دست یافته ام، باشد برای بعد. اما منبع می‌گوید، این آخرین سخنرانی مارشال محمد قسیم فهیم در ولایت پنجشیر است؛ که در یکی از آخرین سفرهایش به پنجشیر، با مردم گپ زده است.
آنچه در ادامه می‌خوانید، متن پیاده شده ای سخنرانی مارشال است.


متن سخنرانی مارشال
دشمنای افغانستان، کسای که نسبت به این کشور نیت خراب داشتند، این که شوری‌ها از افغانستان خارج شدند، پاکستان به فکر این شدند که جانشین شوری در افغانستان شود. بد بختانه افغانستان یک کشور است که در معبر واقع شده است. و همیشه، کسای که صاحب طمعه و آز هستند، و کسانی که می‌خواهند جنوب آسیا و آسیایی مرکزی را در کنترول خود بیاورند، باید از طریق افغانستان بگذرند و افغانستان را در کنترول خود داشته باشند.
پاکستان که در وضعیت بسیار خراب بود، حمله شوروی‌ها سبب شد، که مردم افغانستان مهاجر شوند و اونجه (پاکستان) یک مرکز شود که دنیا مجاهدین را از اونجه کمک کنند. اونا ای غرور برای‌شان دست داد که بعد از این که شوروی ها از افغانستان خارج شدند، اونا بیایند افغانستان را بگیرند و در این جا قیادت و سرداری کنند. و قطعن برایشان قابل قبول نبود -او بچه برو اوسو بشین. ثبت نکو. هر گپ را آدم ثبت نمی‌کند- و قطعن برایشان قابل قبول نبود، که یک قوم یک مردم به نام پنجشیری بیایند و افتخار آزادی افغانستان را بگیرند. اونا در اولین روزهای جهاد و در اولین روزهای که مجاهدین در کابل رفتند، سنگ اندازی را شروع کردند.
حکمتیار را تقویه کردند. عرب ها را در گرد حکمتیار جمع کردند. حکمتیار که در جنگ در برابر این دولت ایستاده شد و شکست خورد، بعد طالبا را به وجود آورند. تا آخرین بار تلاش کردند که ما را نگذارند که ما یک نظام در این جا بسازیم. از یک طرف مداخله از اونا و از طرف دیگه ناآشنایی و نا بلدی ما با حکومت کردن و نظام و خدمت گذاری به یک جامعه، به سطح کشوری مثل افغانستان که یک ترکیب ملی عجیب و غریب دارد و اقوام مختلف در این جا زندگی می کنند، سبب شد که باید ما مجبور شویم که دوباره کابل را ترک کنیم.
تصور اونا این بود که ما که از کابل بیرون میشویم، بعد شکست می‌کنیم و نابود می‌شم و پراکنده می‌شیم و می‌رویم. اما از همین نکته ها و از اینمی مردم، که ما دوباره به پیش شما رسیده ایم، همی مردم باز بسیج شدند. ایستاده شدند. مقاومت کردن و باز مقاومت از همین جا شکل پیدا کرد و در افغانستان سراسری شد.
پنچ سال مقاومت، سخت‌ترین دوره زندگی به اصلاح مردم افغانستان و مخصوصن رهبری همین جبهه که مربوط به پنجشیر بود، سخت ترین دوره زندگی بود. که با یک جنگ نابرابر که از یک سو تمام امکانات نظامی را با روحیه بسیار بالا و تعداد نفر و عقب جبهه قوی در اختیار طالبا بود و از طرف دیگر تمام دنیا طالبا را حمایت می‌کردند. مخصوصن فوج پاکستان، صراحتن با اونا همکار بود.
از یک طرف ما های که عقب شیشته بودیم، بسیار سخت بود دوره مقاومت. ولی الحمد الله دوباره در نتیجه، اگر چه ما در دوران مقاومت بسیار تلفات دادیم و بزرگترین شخصیت‌های خود را مانند آمرصاحب شهید، شهید دادیم. اما از راه خود برنگشتیم. بخاطر این که راه که ما انتخاب کرده بودیم، این راه، این یک کاروان است. اگر یکی ما شهید شدیم، دیگه ما باید علم برداریم. دیگه ما شهید شدیم، دیگه ما علم برداریم. به خاطر یک نقطه و این‌که افغانستان وطن من و شما است. مه به اوخاطر ای برادر کمره والا را گفتم که همی گپا را ثبت نه‌کنید، که باز آدم گپ خوده گفته نمی تواند.
یک نکته را وطندارا متوجه شوید. تمام مشکلات افغانستان سر چیست؟ اساس‌اش که امروز ما با آن مواجه هستیم. که بعد من توضیح می‌دهم در ارتباط به دنیا هم و وضعیت موجود افغانستان هم. او این است که پشتونای افغانستان که سال‌های سال در این کشور سردار و بادار بودند، اونا میگن که سیادت و سرداری ما بپذیرید. شما مردم غریب بودید. چوب شکن بودید. سقو بودید، کلینر بودید، شما این را مستحق نیستید و به زور گرفتین و عضب کردید. ما برای شان می‌گویم برادرا، ما قبول داریم که شما سردار و سید بودین. اما روز امتحان، این کشور را شما ترک کردید و گریختید. ما از همی غریبی که داشتیم و ما قبول داریم که غریب بودیم و ما کی می‌گویم که مثل شما سردار بودیم؟ ما غریب بودیم و از این وطن دفاع کردیم و حالا ما مستحق هستیم که در این جا سیادت و سرداری کنیم. بناء تمام نزاکت و مشکلات که شما میگن، گاهی در چهره طالب ظهور می کند و گاهی در چهره به اصطلاح اشرف غنی ظهور می کند و گاهی در چهره داکتر نجیب ظهور می کند، و گاهی در چهره حکمتیار ظهور می کند. اصل هدف یک هدف است. و طرف مقابل که ما و شما خصوصن قوم تاجیک را میگویند، مخصوصن پنجشیری.
ما می گویم که افغانستان وطن ما است. در روز امتحان ما ایستاد شدیم و این وطن را آزاد ساختیم. و شما هم ازی کشور هستید. بیاید برادرانه و عادلانه این جا زندگی کنیم. ما هم حق داریم این جا زندگی کنیم و شما هم حق دارید زندگی کنید. ما هم حق داریم که در این وطن خدمت کنیم. و در نظام و حکومت اش باشیم. شما هم بیاید باشید. ولی عادلانه باید باشیم. اونا به ما میگن، عادلانه این است که شما یک ولسوالی بودین، یک ولسوالی حق دارید سهم داشته باشید.
اما، ما وقتی آمدیم، بسیار کسا هستند که مرا متهم می کنند که فهم آمد، همه چیز را به مردم داد، راه و رسم آمر صاحب را فراموش کرد. مه نمی فهمم که راه و رسم آمر صاحب چه بود. چیزی را که من می فهمم از آمر صاحب. آمر صاحب در آخرین تحلیل، اشک می ریخت و گریان می کرد که مه چرا، مشروعیت مردم افغانستان و نظام مردم افغانستان را پشت کرده در این کوه ها آوردم. ایلا می کردم باید به مردم. چرا مه این کار را کردم. به می گفت فهم خان، اگر تو شهید شدی، مه این را پیش می برم. مشروعیت مردم افغانستان و نظام مردم افغانستان را پس به خودشان می دهم. و اگر مه شهید شدم، تو این کار را باید بکنی.
اتفاقن، پس از شهادت آمرصاحب شهید، حالت طوری آمد که، در حیات ما چند چیز را پیش خود محاسبه و تعیین کردم. او ای که اگر شرایط مساعد شد و پس دوباره ما رفتیم، نظام مردم افغانستان را دوباره به خود مردم برمی گردانیم. یعنی کل مردم افغانستان در نظام شریک شود. و این مسوولیت از گردن ما خلاص شود. که نگویند، سقاوای که دیروز کشته شدند، سقاوای که امروز پشت کرده بردند مشروعیت مردم افغانستان را. به همو اساس است که دوهمه سقاوی را که نوشته کردند، مانفیست همین گپ است. که اینا دزدای بودند که مشروعیت مردم افغانستان را بردند. ولی ما این کار را عملن در حضور کل دنیا را پس نشان دادیم که مشروعیت مردم افغانستان را پس به مردم افغانستان دادیم.
همراه آمرصاحب شهید، راه و روش که ما انتخاب کرده بودیم، همی که نظام مردم افغانستان را به خود مردم افغانستان تسلیم می کنیم، اگر شرایط مساعد شد. در این کشور حکومت موقت به وجود بیاید. قانون اساسی تدوین شوه و زمینه انتخابات مساعد شود و ما برویم به طرف انتخابات. همه مردم افغانستان شکل عادلانه در انتخابات شرکت کنند و در این نظام شریک باشند. این راه بود که ما در جریان پنج سال مقاومت، ای را انتخاب کرده بودیم و همی را راه باید پیش می بردیم.
وقتی که آمر شهید شد، فضا طوری آمد که امریکا هم ضربه خورد. روزهای اول محاسبه من این بود که آمر صاحب شهید. مه اول امقه کمال را به خرج دادیم و شهادت از او را پت کردیم و گفتیم که زخمی شده . اینمقه هنر را به خرج دادیم. ولی امی هنر الحمد الله نتیجه اش مثبت بود. بخاطر که ۵۲ ساعت بعد از شهادت آمر صاحب، قضیه امریکا شد. یک بار ذهن دنیا علیه طالب تغییر کرد. دنیا تصمیم گرفت باید علیه طالب و القاعده جنگ کنند. از ما تقاضا کردند که ما می خواهیم جنگ کنیم. ما گفتیم ما عملن در جنگ هستیم. بیاید از این زمینه استفاده کنید. این زمینه را خداوند، عنایت و همکاری کرد. ما مشترک علیه دشمن جنگ کردیم، دشمن خوده شکستاندیم. دشمن مردم افغانستان را شکستاندیم. اما محاسبه اولی من چه بود؟
محاسبه اولی من بود که مردم که خبر شود از شهادت آمر صاحب، جبهات مقاومت شکست می کند. که شکست کرد، مثل سیل می رود عقب. پیش مه محاسبه این بود که اگر مه در بهارک بدخشان بتوانیم این را ایستاد کنم، بعد یک سال بعد و شش ماه بعد بتوانم اینا را دوباره به جایشان برگردانم. ولی خداوند، چیزی را که ما نمی فهمیدیم، شرایط را طوری آورد که به عوض ازی که ما در بهارک بدخشان شکست کرده برویم، فضا طوری مساعد شد که ما دشمن خوده را شکست دادیم. امو دشمن که ما را کشیده بود، امو دشمن را ما شکستاندیم، تعقیب کردیم. به وجود دینا که آمده بود. دنیا که آمده بود، شرایط خوده را داشت. شرایط دنیا این بود که جنگ می کنیم با طالب ولی شما دیگه در نظام نبیاید. به من به صراحت گفتند، وقتی که بگرام ازاد شد، دابنز می گفتند نماینده بوش بود، آمد طرف استاد ربانی شیشتگی بود. زود طرف مه اشاره کرد که اینی دیگه خلاص. ولی شما هم دیگه طرف کابل نبایید. چرا ما به پاکستان و مشرف و دنیا اطمنان داده ایم که ما دیگه شورای نظار و پنجشیری و جمعیت را نمی مانیم که بیایه. اما من به این فکر بودم و تصمیم مه این بود که امو رقم که ما را از کابل کشیده بود، همو رقم در کابل برویم، که رفتیم. اونا انتقادی خوده کردند و عقده گرفتند در برابر مه که این سرکشی کرد. شما یک کتاب را کسای که انگلیسی می دانند، پرسان کنید، بوش در جنگ. در بوش در جنگ نوشته است که ما به هیچ وجه به شورای نظار اجازه نمی دادیم که داخل کابل شود. ولی یک کسی به نام فهیم، با تمرد و سرکشی داخل کابل شد.
چرا، که ننگ ما این بود که ما را از کابل کشیده بودند و ما پس داخل کابل شدیم. بعد زمینه همی آمد که ما امانت مردم افغانستان را پس به مردم بدهیم. این که نظام مردم افغانستان را. ملل متحد را گفتیم که بیا مداخله کن ما جور میایم. گفت با کی. گفتم با پشتونای افغانستان. که نماینده اش ظاهر شاه است. نماینده سیاسی شان. با ظاهر شاه ما جور میایم. ملل متحد مداخله کرد. مجلسه بن دایر شد. همرای نماینده شورای روم جور آمدیم. حکومت موقت جور شد. دولت انتقالی آمد. همه چیز رفت جای به جای شد. ما همه چیزی مردم را تسلیم کردیم. هر چیزی که یادتان باشد ما این جا داشتیم را تسلیم کردیم. یگان کسکا میگویند سلاح ما را دادند. نه. سلاح دست خود را که داشتیم، ندادیم. سلاح سقیله، توپ و تانگ اسکات که از وزارت دفاع افغانستان بود. اونمو امانت مردم افغانستان بود. پس به مردم افغانستان تسلیم کردیم.

نظام کی باید جور می کرد. کرزی که همرای یک پتو آمده بود. نظام را کی باید جور می کرد؟ نظام را باید ما و شما جور می کردیم که همه چیز به دست ما بود. امو رقم که آمرصایب وصیت داشت و به گفته بود، که برادر نظام را جور بکو و حق مردم افغانستان را بده به مردم. وزارت دفاع را ما جور می کردیم. وزارت مختلف افغانستان را ما باید جور می کردیم. نظام را باید ما می آوردیم. حتی آقای کرزی را یک و نیم سال مه اعاشه و نان می دادم. یک روز در خانه‌اش گفته بود که گوشت نیست. گفته بود چرا نیست؟ گفته بود به خاطر ازی که حالا دیگه نان مربوط رییس جمهور شده. تو رییس جمهور استی.زنش گفته بود. کرزی گفته رییس جمهور چه؟ سابق از کجا می‌شد؟ سابق که فهیم میداد آب و نان ما را. حالا گفته رییس جمهور شدی او امر کرده که از ریاست جمهوری داده شود. حالا استحقاق گوشت تمام شده. گفته، نه مه ای کار را نمی کنم. بروید از خانه فهیم پیسه بیاورد.
ما همه چیز را به خاطر این که نظام بسازیم، امانت مردم را به مردم افغانستان دادیم. جنگ که در درون و دروازه های تنگ شما بود، همو جنگ، با درایت که به خرج داده شده است، بزرگترین این است که همو جنگ، هشت سال است که همونجه جریان دارد.
یک بچه شاه آغا نام دارد مخابره چی ما بود اون وقت. او میگه که معاون مخابره وزارت دفاع است. میگه وقتی مه رفتم، از طرف وزارت دفاع مخابره های قندهار و اوجا ها را هماهنگ می کردم. یک صدا کردم، صدها صدای طالب برآمد. می گفتند او انس مانده نباشی، انس مانده نباشی. گفت کلی همونای که ما را در تخار و شمالی می شناختند، اونجا بودند.

دیگه از سر شما خلاص شد. یک مردم غیر مسوول را پای شان را از مسوولیت کشیدید. شما یک نکته را متوجه باشید. حکومت فعلی آقای کرزی بسیار قوی از حکومت استاد ربانی نیست. اما هیج کسی در ارگ او را راکت نمی نزند. بخاطر ازی که یک پشتون در ارگ است. اگر من باشیم، ربانی و احمد شاه مسعود، در همو شب دوم از چهار آسیاب ۵۰ تا توپ می زنند. ای حق است که مردم افغانستان به خوبی زندگی کنند. و حکومت انتقالی جور شد. قانون اساسی، که سند بسیار محکم است. و این افتخار به شما مردم است. قانون اساسی ساخته شد. اینمی یک حجت ملی است. حق هر کس را تعیین کرده است. از رییس جمهور گرفته تا فرد پایین که رعیت است حق شان را تعریف کرده است. این سند ملی است در افغانستان ساخته شد. انتخابات، مردم به اساس انتخابات حکومت را انتخاب کردیم. در همو زمان که همه چیز در اختیار ما بود، و انتخابات شد، مرا لازم نبودند که به انتخابات بروم، نه رفتم. با کس جنگ هم نکردیم. هر جای که توپ تانک شان آمدند، قطعات ما را محاصره می کردند، او برادر خیرت است که آمده ای بالای خانه ما. می گفتند تو کودتا می کنی. بالا حصار بدست داکتر تاج مامد بود. امریکا ها گفته کودتا می کنی. گفتم ما این قدر احمق نیستیم که نظام که ما خود ما بدست خود جور کردیم، بخیزیم او را چپه کنیم. ایقه یک همت را داریم که باز مطابق همین قانون و نظام، اگر ما آدم بودیم، چند روز دم خوده راس می کنیم بعد میاییم.
بعد شرایط دوم آمد که دور دیگه که انتخابات می شد، ما را مجاهدین را از صحنه کشیدند، منظورم از مجاهدین کشیدند این است که ماهای را که با یک نظام رفته بودیم و امنیت افغانستان را گرفته بودیم.
بدبختی افغانستان از کجا شروع شده است. از این جا شروع شد که مه هر قدر که به امریکایی و دنیا گفتم، حالا دنیا آمده دیگه. دموکراسی میاورند. هر دنیایی که بیایند، پول و عسکر خوده را که بیارند، یاد تان باشد که فرهنگ خوده هم میارند. افغانستان دیگه رفت، جز قطعی دنیا شد. او را دور می مانیم. سر جزیات اش نمی رویم. مه با دینا یک گپ داشتیم. من پای خوده بند کردیم که همی اردوی یک لگ نفری مجاهدین را شما برای ۳ تا ۴ سال معاش بدهید. همینا باشند. امنیت افغانستان را می گیرند. شما اردوی ملی بسازید. اردو وقتی جور شد و تکمیل شد، من اردوی مجاهدین را لغو میکنم. و بعد اش اردوی ملی افغانستان، مسوولیت را به دوش بگیرد. ولی هم اوطرف، هم پاکستان و هم قومای دیگه و مردم دیگه و قومای دیگه که می گوم بلا استثنا کل اقوام دیگه، پافشاری شان این بود که نی. اینمیا که خلع سلاح شوند و بروند، دیگه اردوی ملی جور است در این کشور آرامی است دیگه. من هر قدر که داد زدم و امریکایی ها تا به حال را ملامت استند پیش من. هر چند او گپا تاوان دارد. مه گفتم یک لگ نفر را معاش بدهید. همی ما باشیم همینجه. شما را می زنند. این افغانستان از پیش تان می شارد. اردو هنوز یک کندک ساخته نشده بود، ارودی مجاهیدین را لغو کردند. معنی اش این است که دوباره راه ها باز شد. طالب به بسیار سادگی آمد، جنگ در افغانستان شروع شد، که تا به حال در او من انتقاد دارم. جنوب افغانستان و یک بخش شمال افغانستان و از اون زمان در نقطه نقطه افغانستان، گروپ القایده و تروریست در هر نقطه افغانستان مردم را تهدید می کنند. عامل اش همین بود.
اونا اردو ساختند. اردو را در وقت ساختند که تمام دشمن پس دوباره آمدند. در همین جریانی که ما در خانه بودیم. با مردم خود بسیار نرمال با مردم خود رابطه داشتیم. همین دولت را حمایت کردیم. هر قدر که مرا کردند، اگر من مارشال شده بودم، این ظرفیت را هم داشتم که در خانه بشینم. و همین عزت که مارشالی بود و قهرمانی به آمر صاحب شهید داده شده بود، اینا کل اش افتخار شما مردم بود. و من این افتخار را نگاه می کردم. اوشتکا واری بالا و پیین خیز نمی زدم. سایره واری گاهی به چوبک و گاهی به او چوبک خیز بزنم. در خانه خود سنگین شیشتیم. اونا در ظرف یک دو سال درک کردند که اشتباه کرده اند. پس مراجعه کردند. عذر کردند که بایین. من گفتم نه بیادر. شما وقت خوده تیر کنید. دوره خوده تیر کردند. دسایس مختلف کردند. مردم خود ما و شما را آوردند استعمال کردند. برادر آمر صاحب را اوردند. جوانای خود ما را رشد دادند. جنرال دوستم را تحریک کردند که تو پهلوان استی. اسماعیل خان را تحریک کردند که تو پهلوان استی. فقط همی فهم را که از ارگ بکشید، ای جای کل شما را گرفته است.
رییس جمهور به اسماعیل خان می گفت که مه می شرمم که خودت را می بینیم پایان شیشگی استی. جای تو خو جای مه است. چطور کنم که جای تو را فهیم گرفته است. استاد ربانی را هم می گفتند جای ترا فهیم گرفته است. ولی وقتی که زندند کلگی را زدند. اونا را هم از صحنه کشیدند.
ولی دوباره شرایط طوری بود که ما چه باید می کردیم. این جا یک نکته حساس است. اگر آنجا ایستاد می شدیم، کل دست آورد ها ما به هم می خورد . یا باید روش را طور می آوردیم که پس دوباره حضور پیدا می کردیم.
افغانستان کشوری هست که هیچ قوم به تنهایی در این جا حکومت کرده نمی تواند. و مه این دیدگاه و نظر مه است که به تمام قوم و مردم و کل مردم افغانستان در او وقت هم گفتیم و حالا هم گفتیم که بیاید بیادرا ما و شما با پشتونا یک جا شویم. نظام بسازیم و حکومت بسازیم. پروا ندارد یکی نفر اول و یکی نفر دو. ولی مهم این است که در بدنه نظام همه ما باید باشیم و حضور باید داشته باشیم.
آیا، ثمره جهاد و جنگ و مقاومت و مبارزه و تلاش و مردم را در همو نمیه راهی ایلا می کردیم یا این را دوام میدادیم. دوام خو حالا دیگه زمینه زدن و کندن و بدماشی نیست. زمینه ازی ست که ما باید در نظام حضور پیدا کنیم و به موجودیت خوده را چه در ساحه نظامی، چه در اجتماعی و سیاسی و فرهنگی تثبت کنیم. اونا وقتی این تقاضا را از مه کردند. مه همرای آقای کرزی پذیرفتم.

Image may contain: 1 person, suit

آصف آشنا

Author

About Author

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *