سیاه چال ، بعد از خروج نیروهای آمریکایی ایجاد می شود ؟

اختصاصی خبرگزاری خاورمیانه / میز امنیت

سارا چایس، عضو ارشد “نهاد موقوفه کارنگی برای صلح بین المللی” و مشاور ویژه سابق رئیس ستاد مشترک ارتش امریکا هشدار می دهد که نیروهای امنیتی افغان نمیتوانند در بحبوحه بحران سیاسی در این کشور، وضعیت امنیتی کشور را تثبیت کنند. چایس در سخنان خود در برابر کمیته روابط خارجی مجلس سنا می گوید برای کاهش نقش ایالات متحده بدون از دست دادن دستاوردهای یک دهه گذشته در افغانستان، به استراتژی سیاسی متفاوتی نیاز است

متن شهادت سارا چایس در برابر کمیته روابط خارجی سنا :

جناب رییس و اعضای کمیته روابط خارجی! سپاسگزارم از اینکه برایم این فرصت را دادید تا در مورد شرایط افغانستان، و تبعات آن بر سیاست ایالات متحده با شما صحبت کنم.

تحلیل من ناشی از زوایای دوگانه زیر است: من برای بیشتر از یک دهه گذشته در مرکز شهر قندهار، در میان مردان و زنان عادی شهر و روستاهای اطراف، بدون هیچ نگهبان و یا سیم های خاردار و بدون هیچ مترجمی زندگی کرده ام. و از سال ۲۰۰۹ تا سال ۲۰۱۱، به عنوان مشاور ویژه دو تن از فرماندهان عمومی نیروهای آیساف در افغانستان و سپس هم با رئیس ستاد مشترک ارتش ایالات متحده خدمت کرده ام.

البته، این دیدگاه ها، قضاوت خودم است. بسیاری از فرماندهان آیساف در افغانستان با دیدگاه های من آشنا هستند.

سه مبحث اصلی در بحث های فعلی در افغانستان مطرح است: اول، وضعیت امنیتی – و به تبع آن، میزان حضور نیروی نظامی ایالات متحده بعد از ۲۰۱۴ – دوم، انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۴، و سوم هم مذاکرات با طالبان. در هر کدام این موارد، توجه همگانی به فرایند رسمی معطوف است، در حالی که مسئله اصلی، در پس سطح ظاهری نهفته است.

چیزی که وجود ندارد استراتژی سیاسی کلی است که در آن از مسائل فنی نتایج مشخصی حاصل شود. بصورت مشخص، این استراتژی باید شامل یک فرایند گسترده تر آشتی ملی باشد تا به ایجاد زمینه یک انتخابات شفاف و معتبر و اتخاذ رویکردی متفاوت در برابر پاکستان کمک کند.

در مورد انتخابات

برخی در واشنگتن استدلال می کنند که انتخابات ۲۰۱۴ در افغانستان باید نقطه محوری سیاست ایالات متحده باشد. این بر ثبت نام رای دهندگان و دیگر موضوعات فنی تمرکز می کنند. من با این دیدگاه ها اختلاف نظر ندارم. اما در حالی که همه ما در مورد اهمیت انتخابات معتبر و شفاف در افغانستان صحبت می کنیم، حرکت هایی در این کشور در جریان است که مطئمنا به چنین نتیجه مورد نظر ما منجر نخواهد شد. متاسفانه، آنچه در انتخابات افغانستان مهم است، این نیست که می تواند بیشترین آرا را کسب کند، بلکه این است که چه کسی می تواند بر این روند کنترل و اعمال نفوذ داشته باشد. به همین دلیل، رئیس جمهور کرزی و اطرافیانش در قوه مجریه در حال دست و پنجه نرم کردن با قانونگذاران افغان بر سر ساختار و وظایف کمیسیون انتخابات و کمیسون شکایات انتخاباتی اند. جای تعجب ندارد که کرزی برنده است.

با توجه به اینها، من قبلا هم در مورد مسائل ناشی از کمک مالی ایالات متحده به عمده ترین بازیگر سیاسی افغان سخن گفته ام.

توصیه

اگر دولت آمریکا حاکمیت اخلاقی در این کشور را به انتخابات ۲۰۱۴ مرتبط می داند، پس کلماتی مانند “معتبر” باید معنا و شرایط مشخصی داشته باشد. کمک مالی و پشتیبانی ایالات متحده از روند انتخابات در این کشور باید مشروط به پایبندی کابل به برخی از استانداردهای حداقلی باشد. از جمله، ایجاد کمیسیون واقعا مستقل و دارای صلاحیت انتخابات که از جمله اعضای آن توسط رئیس جمهور منصوب نشوند و ایجاد مکانیزم واقعی برای شکایات که دارای صلاحیت باشد. اگر رئیس جمهور کرزی می خواهد انتخاباتی را رهبری کند که در کنترول و تحت نفوذش باشد، انتخاب خودش است. اما چنین چیزی نباید با کمک مالی و اعتبار دموکراتیک ایالات متحده صورت گیرد.

در مورد امنیت

توجه زیادی به قابلیت های تاکتیکی نیروهای امنیتی افغانستان معطوف شده است. با آنکه پیشرفت هایی صورت گرفته است اما روند استخدام و فقدان نظم و انضباط مطلوب، تا همین یک سال پیش بسیار برای نیروهای افغان مخرب بود. و به گفته مقامات افغان امریکایی و بریتانیایی، میزان تلفات نیروهای امنیتی افغان در جریان یک سال گذشته بصورت صعودی افزایش یافته است. نرخ فرار از خدمت نیز بالا است.

اما مهارت های فنی از افغان واقعا موضوع اصلی نیست. مسئله اصلی این است: ارتش – حتی بهترین ارتش – تنها ابزاری در دست دولت است. این ارتش می تواند آموزش داده شود و بیشتر توانمند شود اما اگر حکومتی که این ارتش به آن وابسته است، غیر قابل دوام باشد، چنین ارتشی نمی تواند کاملا موفقانه از عهده کار خود برآید. این نکته اساسی است که اغلب در لابلای بحث ها در مورد توانایی های نیروهای امنیتی افغان گم می شود.

تلاش برای بدست آوردن درک و محاسبه معنی دار از وضعیت امنیتی در این کشور همچنان ناپیدا است. به سادگی می توان گفت که در این ارتباط آماری وجود ندارد. آیساف محاسبه و جمع آوری آمار خشونت ها در این کشور را در ماه مارچ متوقف کرد. و این اقدام جنجالی نیز بود. بنابراین تنها روایت ها و گفته های نهادهای محلی باقی می ماند. در جریان سال های گذشته پیشرفت های ملموسی در اطراف قندهار صورت گرفته است. همکاران من در حال حاضر قادر به بازدید از مناطقی اند که در سال ۲۰۰۹ تحت سلطه و حملات مرگبار طالبان بودند. رئیس پولیس قندهار توانسته طالبان را پس بزند، اما می شنوم که این دستاورد با هزینه سنگین و قتل های فرا قضائی صورت حاصل می شود که بسیاری از ساکنان این منطقه را در برابر او قرار داده است. من او را برای بیش از یک دهه می شناسم و این از وی انتظار می رفت. من به جنرال دیوید پترائوس، فرمانده وقت آیساف، در مورد روش رئیس پولیس قندهار و مسائلی که ایجاد می کند هشدار داده بودم. در همین حال، بر اساس گفته های ساکنان محلی و نیروهای نظامی ایالات متحده، شمال هلمند دوباره به منطقه تحت نفوذ طالبان تبدیل شده است.

موضوعی که اغلب در ارزیابی های امنیتی نادیده گرفته شده این است که استراتژی طالبان بر این استوار است تا حداقل هزینه حداکثر تاثیرگذاری را داشته باشند. این چیزی است که این جنگ نامتقارن جاری آن را به خوبی توضیح می دهد. حملات دراماتیک ماه های اخیر در کابل و جاهای دیگر نشان می دهد که شورشیان هنوز هم از این تاکتیک ها به خوبی بهره می گیرند.

سوال هایی زیادی می تواند بی پاسخ بماند. اینکه چه معامله ای بین یک کندک نیروهای افغان و فرمانده حقانی محلی صورت می گیرد؟ جنگجویان کدام طرف در انتظار خروج نهایی آیساف اند؟ پلیس محلی چه غارتگری هایی را مرتکب می شوند؟ کسی فراتر از یک درک بسیار موضعی و محلی، چیزی بیشتری نمی داند.

بنابراین هر ارزیابی از روند امنیتی فعلی تنها می تواند یک برداشت سطحی باشد. اهمیت آن برای پیش بینی نتایج کلی، بسیار ناچیز است.

در رابطه با نیروهای آمریکا در دوره بعد از ۲۰۱۴، شمار ۱۰۰۰۰ نیرو خیلی بیشتر از “گزینه صفر” تاثیر عمده ای بر امنیت و ثبات در افغانستان نمی تواند داشته باشد.درک من از علایم موجود در این شهر این است که “گزینه صفر” و خروج کامل سربازان امریکایی کاملا محتمل است. و صادقانه بگویم، در فقدان یک چارچوب سیاسی کلی، که در آن تعهد و قربانی های نیروهای ایالات متحده معنا یابد، من برای خود دشوار می بینم تا بر سر گزینه غیر از این استدلال کنم.

اما این سوال پیش می آید 

چگونه می توان همه نیروهای آمریکایی را پس از سال ۲۰۱۴ از افغانستان خارج کرد، بدون اینکه سیاه چالی را از خود به جا گذاریم؟ چگونه می توان به صورت مسئولانه “گزینه صفر” را اختیار کنیم در عین حالی که به تلاش ها و تلفات بسیاری که داده ایم ارج نهاده باشیم و برخی از پتانسیل های بالقوه را برای مردم افغانستان و امنیت منطقه ای حفظ کرده باشیم؟ تعهدی که ایالات متحده بر اساس آن در وهله اول در افغانستان مداخله نظامی کرد – و حافظه تاریخی که از خروج ایالات متحده در منطقه باقی می ماند – این الزام را بار دیگر به وجود می آورد تا به این سوال ها فکر کنیم.

توصیه

در حالی که ساختار سیاسی در حال فروپاشی باشد، فقط به ساختارهای امنیتی برای تامین امنیت ننگرید. راه حل پایان دادن به حضور نظامی ایالات متحده در افغانستان بدون از دست رفتن دستاوردهای یک دهه گذشته در تمرکز مسائل فنی نظامی نیست. بلکه در این است که یک رویکرد متفاوت در رابطه با بعد سیاسی در پیش گرفته شود.

در مورد مذاکرات صلح

در بعد سیاسی بحران افغانستان، ایده مذاکره یک سویه با رهبری طالبان به چند دلیل هرگز رویکرد درستی نبوده است. ارتباط ISI با رهبری طالبان ممکن است پیچیده، اما عمیق و موثر بوده است. آی اس آی احتمالا در اواخر سال ۲۰۰۲ و به هدف مذاکره، شروع به بازسازی مجدد طالبان کرد – و من این روند را به دقت شاهد بودم. آنها، مثل ما، فرض شان بر این بود که شورش در نهایت به مذاکره می انجامد و آنها می خواستند ایالات متحده را وادار به مذاکره کند و خود کنترول نتیجه آن را در اختیار خود گیرد. هدف آنها، به دست آوردن میزانی از نفوذ مجدد از طریق گروه های وابسته به خود بر سراسر افغانستان بود، طوری که در دوره رژیم طالبان از این سلطه برخوردار بود. حال، با اینکه ممکن است روابط پاکستان با طالبان بیشتر دستخوش تحول شده باشد، اما قطعا آی‌اس‌آی به اندازه کافی بر رهبری طالبان تسلط دارد تا انتخاب کند که چه کسانی به دوحه بروند، و در مورد چه گفتگو کنند. و از قضا، ما عملا با التماس از مقامات پاکستانی می خواهیم که این نقش را بازی کند.

به عبارت دیگر، ما هرگز با نمایندگان یک گروه شورشی مستقل افغان در دوحه در حال مذاکره نیستیم؛ حتی وقتی که مذاکرات آغاز شود. ما در واقع بصورت نیابتی با آی‌اس‌آی گفتگو خواهیم کرد. و این حامل مفاهیم چندی است. از جمله اینکه ما عملا به پاکستان برای استفاده از گروه های وابسته ستیزه جو، به عنوان یک ابزار سیاست ملی این کشور، پاداش می دهیم. کشورهای دیگر، مانند ایران و کوریای شمالی، ممکن است این وضع را متوجه باشند. و این به این معنی آن است که شرایط برآمده از هر گونه معامله ای ممکن است به احتمال زیاد برای بسیاری از افغان ها غیر قابل قبول باشد، چرا که چنین معامله ای مستلزم از دست دادن بخش زیادی از حاکمیت ملی افغان ها باشد.

با این استدلال به نکته بعدی مورد نظر می رسم: این فقط طالبان نیستند که به شدت مخالف طرز اداره و ساختار دولت کرزی اند. اکثر افغان ها این طور هستند. با آنکه صندوق رای – به علت تقلب – راه حلی برای برونرفت از این نارضایتی ها نبوده است، اما دیگران دست به اسلحه نبرده اند. و در عین حال، این افغان ها هیچ جایی در این مذاکرات ندارند. ما در واقع در شتاب برای جلب رضایت مخالفان خشونت پیشه، مخالفان مسالمت جو را تنبیه می کنیم. این رویکرد، با ارزش های ما به عنوان یک ملت همخوانی ندارد. و تقریبا تضمین شده است که چنین روشی نه تنها جواب نخواهد داد، بلکه منجر به جنگ دیگری خواهد شد.

پیشنهاد

راه حل دوسویه. در رابطه با طرح مصالحه افغانستان، این روند باید بسیار بیشتر فراگیر باشد. تمام جریان های عمده در افغانستان از جمله طالبان و اعضای دولت کرزی، باید بصورت برابر در این روند مشارکت داده شوند. انتخاب شرکت کنندگان در چنین پروسه ای در این موعد دیرهنگام، لزوما بی قاعده و ناقص خواهد بود، اما در مقایسه با روند قطر، به آسانی می تواند شامل نمایندگان بیشتری از افغان ها باشد. از جانب دیگر، مذاکرات باید توسط میانجیگران بالقوه بین المللی تسهیل و از سوی یک یا تعداد بیشتری از شرکای ایالات متحده در ناتو، حمایت مالی شود.

در رابطه به پاکستان، در ابتدا – و در هماهنگی با متحدان ایالات متحده از جمله بریتانیا – باید برای پاکستان که از گروه های وابسته ستیزه جو به عنوان یک ابزار سیاسی بهره می برد، با استفاده از ترکیبی از اهرم های فشار و تحریم های هوشمند هزینه ایجاد شود. مسلما نباید از مقامات پاکستانی بخواهیم که به عنوان عامل کمک به سازماندهی مذاکرات میان گروه های افغان عمل کند. دوما، باید یک کانال ارتباطی میان دولت پاکستان و ایالات متحده ایجاد شود تا این کشور بتواند نگرانی های مشروع و استراتژیک خود را در ارتباط با همسایه اش مطرح کند. و این طرحی خواهد بود که سازمان های بین المللی به خوبی می توانند آنرا تسهیل کنند.

آقای رئیس، تنها تغییر در رویکرد سیاسی ما می تواند راه حل پایان دادن به دخالت نظامی آمریکا در افغانستان باشد، بدون اینکه منطقه را خطرناک تر از آنچه که در سال ۲۰۰۱ یافتیم، ترک کنیم. چنین چیزی نیاز به منابع بیشتر نه، بلکه به تمرکز و توجه بیشتر و اراده پذیرش ریسک سیاسی بیشتر نیاز دارد.

پیشنهادات سارا چایس به کمیته روابط خارجی سنای امریکا :

مشروط ساختن حمایت از انتخابات به معیارهای خاص. دولت افغانستان برای دریافت منابع مالی و حمایت ایالات متحده، باید به حداقل استانداردها از جمله ایجاد کمیسیون واقعا مستقل و با صلاحیت انتخابات و ایجاد مکانیزم واقعی برای سمع شکایات، پایبند باشد.

نباید بر جنبه فنی نظامی تمرکز کرد

نیروهای افغان صرفا در همان حد کارامد است که دولت افغانستان. احتمال اینکه هیچ نیروی نظامی آمریکا در افغانستان پس از سال ۲۰۱۴ باقی نماند، واقعی است. با توجه به این واقعیت، تنها رویکرد متفاوت – و نه قابلیت های نظامی تاکتیکی –می تواند آینده افغانستان را حفظ کند.

طرح آشتی ملی در افغانستان باید فراگیر باشد

مسیر یک بعدی مذاکره با رهبری طالبان هرگز رویکرد صحیحی نبوده است و عملا برای جلب رضایت مخالفان خشونت طلب، تنبیهی برای گروه های اپوزیسیون مسالمت جو بوده است. در عوض، تمام جریان های عمده، از جمله طالبان و اعضای دولت کرزی باید به طور برابر در یک فرایند گسترده تر شرکت داده شوند.

بالا بردن هزینه برای استفاده پاکستان از نبردهای نیابتی

تحریم های هوشمند و اهرم های فشار می تواند بر تصمیم پاکستان برای دنبال کردن اهداف خود با روش کنونی تاثیر بگذارد. به طور همزمان، یک کانال ارتباطی میان دولت ها باید ایجاد شود تا پاکستان بتواند نگرانی های مشروع و استراتژیک خود را در ارتباط با همسایه اش مطرح کند.

چایس نتیجه گیری می کند که “تنها تغییر در رویکرد سیاسی ایالات متحده در امتداد این سیاست ها می تواند راهی برای پایان دادن به دخالت نظامی آمریکا در افغانستان باشد، بدون اینکه منطقه را خطرناک تر از آنچه که در سال ۲۰۰۱ یافتیم، ترک کنیم. چنین چیزی نیاز به منابع بیشتر نه، بلکه به تمرکز و توجه بیشتر و اراده پذیرش ریسک سیاسی بیشتر نیاز دارد.

نویسنده: سارا چایس / روند مونیخ

Author

About Author

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *