خیر وارونه ؛ در باب رنگین دادفر اسپنتا
تحلیل ارسالی به خبرگزاری خاورمیانه ؛
با داکتر دادفر رنگین سپنتا، همهی تان آشنا هستید. سپنتا، رییس شورای امنیتِ ملی کشوری است که در دنیا به عنوانِ «قهرمان فساد» شناخته میشود. در رژیمی که آقای سپنتا ریاستِ نهادِ شورای امنیتِ ملی آن را به عهده دارد، فساد، ظلم، ستم و تبعیض چنان بیداد میکند که رشوت تبدیل به فرهنگ شده و بیعدالتی تبدیل به هنجار.
برای آقای سپنتا که ادعای روشنفکری و کتابخوانی و آشنایی با مکتب فرانکفورت را دارد و خود را یک سر و گردن بالاتر از دیگران و آشناتر با مفاهیم و ارزشهای انسانی میداند، زیبنده این است که با این رژیم خدا حافظی نموده و به یکی از منتقدانِ آن مبدل گردد. اما او چنین نمیکند، بل به ریاستِ شورای امنیتِ ملی چسپیده و معاشاتِ دالریاش را نوش جان میکند و از سفرهایِ خارجیاش لذت میبرد. سپنتا، نمادِ وارونهگی خیر در این سرزمین میباشد. او در حالی که حضورش در حکومت باعثِ آبروریزی بیشتر وی گردیده و موجبابتِ زیانِ مضاعفاش را فراهم میکند، احساس میکند که به نفعش بوده و در این امر «خیر»ش نهفته است.
سپنتا، نمونهی تجسمِ عینی «خیر واورنه» در این سرزمین میباشد. وقتی خیر وارونه میگویم، باید اعتراف کنم که این واژه را از هابرماس وام گرفتهام؛ فیلسوفی که متعلق به مکتبِ فکری – فلسفی فرانکفورت میباشد.
هابرماس در جایی مینویسد که خیر وارونه، عبارت از شری است که مقصر آن کار خود را در ارتکابِ آن موجه میپندارد.
باید گفت که متأسفانه وضعیتِ ما و روشنفکران مان نیز چنین است. ما در این سرزمین، با وجودِ آن همه شرارتهای که مرتکب میشویم، احساس میکنیم که کار خیری را انجام داده ایم. مرزهای خیر و شر در این سرزمین از هم پاشیده و معانی شان را از دست داده است.
یکی از چیزهای که باعث فروپاشی این مرزبندی در این سرزمین گردیده است، تیوری «گزینش میانِ بد و بدتر» میباشد. تیوری «گزینش میان بد و بدتر» که یکی از تیوریهای ارتجاعی و ضدانقلابی است، در سرزمینِ مان از چنان مشروعیت و محبوبیتی برخوردار است که از فلاسفه و متکلمان گرفته تا به فقها و روشنفکران، همه یکسان بدان استشهاد میکنند و استناد مینمایند.
براساسِ این تیوری، چنین پنداشته میشود که انسانها وقتی ناگزیر به گزینش میانِ بد و بدتر میشوند، باید اولی را انتخاب نمایند نه دومی را، و این مجاز است. نظریه «گزینش میان بد و بدتر» اگرچه در واقع نظریهی واقعگرا و مبتنی بر واقعیت است، اما اعتیاد به آن اغلباً موجب میگردد که آدمی فراموش کند که بد را انتخاب نموده است.
درست از همین جا است که اعتیاد به این تئوری، آهسته آهسته تا بدانجا پیش میرود که آدمی به راحتی شر را انتخاب نموده و فکر میکند که کار خیری را انجام داده است.
سپنتا هم یکی از توجیهاتش برای حضور در حکومت کرزی همین تئوری است. او در اوایل میگفت که او میانِ بد و بدتر دست به گزینش زده است، اما اکنون آن حرفهای پیشینِ خود را نیز فراموش نموده و فکر میکند که آنچه انجام میدهد خیرِ مطلق است.
سپنتا، باید درک کند که حضورش در حکومت، هیچ سودی در پی نداشته و هیچ تاثیری بر وضعیت نابسامان نگذاشته است. او در حالی که رییس شورای امنیت ملی است، حتا نتوانست وعدههای خود برای جنبش دانشجویی را جامه عمل بپوشاند. سیاستهای او در اداره امنیت ملی نیز ناکام است.
برای سپنتا زیبا این است که استعفا دهد، اما او این شجاعت را ندارد. سپنتا، نمادِ مسخشدگی وجدانِ روشنفکری در این سرزمین میباشد. باید اعتراف کرد که روشنفکران مان، موجوداتِ مخنث و مسخ شدهای هستند که توانایی تمیز نیک و بد را از دست داده اند.
نویسنده : عبدالشهید ثاقب