رسالت پیروان ” احمد شاه مسعود ” چیست ؟

خبرگزاری خاورمیانه – فرهنگ اسلامی – بزرگداشت احمد شاه مسعود ( قهرمان ملی )

عقربه زمان، آهسته آهسته، به سالروز «هفته شهید» و شهادت قهرمان ملی کشور نزدیک می‌شود و قرار است تا چند روزِ آینده از این مناسبت در اکثر ولایات افغانستان بزرگداشت به عمل بیاید.

تجلیل از سالروز شهادت قهرمان ملی کشور اگرچه نماد خودآگاهی و استبدادستیزی مردم ما بوده و اقدمی است ستودنی، اما به نظر می‌رسد که امسال ما هفته شهید را در حالی تجلیل خواهیم کرد که کابوس ۲۰۱۴ بر همه چیز سایه افکنده و همه جا را ترس و وحشت از بازگشت مجدد طالبان به قدرت، فرا گرفته است.

من هر باری که متوجه ترس روز افزون مردم مان از بازگشت مجدد طالبان به صحنه قدرت می‌شوم، به بزرگی شهید احمدشاه مسعود پی‌برده و به جای خالی و پرناشدنی او در عرصه سیاست افغانستان اذعان می‌کنم و نیاز بیش‌تری به تجلیل از اندیشه‌های آن مرد روزهای دشوار احساس می‌نمایم. صادقانه بگویم مردم ما امروزه بیش‌تر از هر زمانی به مسعود بزرگ نیاز داشته و به وجود او ضرورت دارند. نیازما به احمدشاه مسعود در این مقطع زمانی، نه به خاطری احتمال بازگشت مجدد طالبان به قدرت، بل به دلیل ترس فراگیری می‌باشد که از این بابت دامن‌گیر مردم مان گردیده است. مسعود بزرگ، مرد روزهای دشوار و سخت‌گذار بود.

او در بدترین‌حالت‌ها نه تنها که نمی‌ترسید و دچار نومیدی نمی‌شد، بل با اعتماد فزاینده وارد پیکار شده و با تحلیل‌های منطقی و کارشناسانه خود مردم را امیدوار به آینده نموده و از کابوس ترس نجات شان می‌داد و اعتماد به نفس شان را تقویت می‌کرد. عبدالحفیظ منصور می‌گوید که وقتی طالبان تمام افغانستان را تسخیر نموده و تا دروازه‌های پنجشیر رسیدند، من آمر صاحب را بسیار مطمئن و امیدوار یافته و از وی پرسیدم که چگونه می‌توان به شکست طالبان و پیروزی جبهه مقاومت امیدوار بود؟ منصور می‌گوید: «او در جواب گفت: طالبان دشمن خود را در درون خویش دارند، و آن همانا تندروی و افراطی‌گری آن‌ها است. مدتی در کار است تا مردم افغانستان و مردم دنیا به این مسأله پی ببرند.». آری امروزه جای مسعود واقعاً خالی است. ما امروزه نه تنها رهبرانی نداریم که اعتماد مردم را کسب نموده و در میان شان خوشبینی و امیدواری ایجاد کند، بل با سیاست‌های ناسنجیده و قوم‌گرایانه خود بر ترس مردم افزوده و به سیاه‌نمایی وضعیت می‌کوشند.

ترس و وحشت یکی از سرسخت‌ترین و آشتی‌ناپذیرترین دشمنان دموکراسی، آزادی و مردم‌سالاری بوده و تهدیدِ جدیِ برای سلامت روحی و روانی جوامع می‌باشد. تجربه ثابت ساخته است در جوامعی که ترس و وحشت سیطره پیدا کند و استیلا یابد، تفکر آزادی‌خواهی و عدالت‌طلبی عقب‌نشینی کرده و زمینه برای بازگشت توتالیتاریسم و استبداد و خودکامگی فراهم می‌گردد. صادقانه بگویم من به آن اندازه‌ی که «ترس از بازگشت طالبان» را تهدیدی برای دموکراسی نیم‌بند کنونی میدانم، خود طالبان را نمی‌دانم. این درست است که طالبان یکی از نیروهای متحجر و بنیادگرا است که دشمنِ شماره یک دموکراسی و آزادی بوده و در پی برقراری امارت اسلامی و استبداد دینی و حکومت قبیله‌ای می‌باشند، اما بازگشتِ آن‌ها به قدرت زیاد محتمل به نظر نمی‌رسد.

طالبان، دوره ‌ای آزمون شان را در افغانستان سپری کرده‌اند. تجربه‌ تلخی‌ها و مرارت‌های دوره پنج‌ساله‌ امارت اسلامی، برای مردم افغانستان و جامعه جهانی کافی است که اجازه‌ بازگشتِ مجدد آن‌ها به کابل را نداده و از سقوط نظام دموکراتیک در اثر لگد استبداد دینی جلوگیری کنند.

طالبان مطمئناً بر نخواهند گشت، اما دموکراسی هم‌چنان مصون نخواهند ماند. دموکراسی تنها یک دشمن ندارد که طالبان باشد. مهم‌ترین دشمن آن در این سرزمین، ترس فراگیری است که از بابت فرا رسیدن سال ۲۰۱۴ و احتمال بازگشت طالبان، امروزه لرزه بر اندام مردم انداخته است. مردم افغانستان فکر می‌کنند که سال ۲۰۱۴ سالِ بازگشت طالبان به قدرت و طالبانی شدن افغانستان می‌باشد.

ترس از ۲۰۱۴ باعث می‌شود که مردمِ افغانستان به دامن رهبرانِ قومی سقوط نموده و دوباره به سلطه‌ استبدادی و خودکامه‌ آن‌ها رضایت نشان دهند. علامات و نشانه‌های این امر از همین اکنون دیده می‌شود.

دیده می‌شود که رهبران تنظیمی و قومی در این روزها دوباره بازارشان پر رونق گردیده و دربارهای شان پرطرفدار. این‌ها همه از برکت ۲۰۱۴ و ترس از طالبان می‌باشد.

ترس در قطب مخالفِ دموکراسی قرار دارد. برتراند راسل درست می‌گفت که «ترس بزرگ‌ترین دموکراسی است. ترس باعث می‌شود که مردمان در جستجوی رهبری برای خود برآیند، و یک سردار موفق مردم را به ستایش پرشوری وادار کند که تریاق ترس است. چون در لحظه خطر به نظر می‌آید که یگانه مطلب مهم پیروزی است. سردار موفق به آسانی کشور را متقاعد می‌کند که اقتدار مطلق به او بدهد. تا وقتی که بحران ادامه دارد، وجود او ضروری به نظر می‌رسد، و چون بحران گذشت ممکن است کنار گذاشتن او دیگر کار بسیار دشواری باشد».

لِشک کولاکوفسکی، فیسلوف لهستانی، در مقاله ‌ای که زیر نامِ «درباب دشمن و دوست» نگاشته است نیز ترس از دشمن را از ضروریاتِ نظام‌های استبدادی دانسته و مخالف دموکراسی می‌خواند. او می‌نویسد: «وجودِ دشمن در شکل‌گیری هویتِ قبیله‌ ای سودمند است اما ضروری نیست. حال آن‌که برای اشکال گوناگون استبداد جداً ضرورت می‌باشد. هر قدر رژیم یا دولتی بیش‌تر در صدد تسلط بر مردم و اعمالِ قدرت بر آنان باشد، به همان نسبت بیش‌تر نیازمندِ دشمنی است که قصدِ نابودی او را دارد».

اگر از مباحثِ تئوریک بگذریم، واقعیت‌های عینی چندسده پسین نیز حرفِ این دو را تأیید می‌کند. تجربه ثابت ساخته است در هر سرزمینی که رژیم‌های توتالیتر و خودکامه فرمانروایی داشته، نیاز به دشمن‌تراشی بیش‌تر محسوس بوده است. به گونه نمونه؛ رژیم هیتلری همواره تلاش می‌کرد تا یهودیان، بلشویک‌ها، ثروت‌مندان، اشراف، منفی‌بافان و امپریالیست‌های بریتانیایی و فرانسوی را و رژیم کمونیستی، تروتسکیست‌ها، کولاک‌ها، راست‌گرایان، خراب‌کاران در صنایع، و نیز یهودیان و امپریالیست‌ها و جاسوسانِ داخلی و ملی‌گرایانِ اوکراینی یا تاتار را دشمن معرفی می‌کردند.

بنابراین برای آن‌که دموکراسی در این سرزمین برقرار بماند و دستاورهای ده‌سال گذشته بر باد نشود، ما باید از ایجادِ شرایطی که هیجانِ عمومی را به بار ‌آورد و ترس را ایجاد ‌کند بپرهیزیم. این مسئولیت روشن‌فکران، روزنامه‌نگاران و رسانه‌های ما است که علیه ترس، سنگر گرفته و از سیاه نمایی وضعیت موجود پرهیز کنند. من از این ترسی که امروزه در کشورمان مستولی گردیده است، بسیار می‌ترسم.

نویسنده : عبدالشهید ثاقب

Author

About Author

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *