وقتی پدرم فلج شد، کتاب هایم را روی تاقچه گذاشتم

وقتیکه پدرش از هر دو پا فلج شد؛ او کتاب های صنف پنج مکتب را روی تاق خانه شان گذاشت

خبرگزاری خاورمیانه

خبرگزاری خاورمیانه

باریدن اولین برف زمستان، هوای کشور و ولایت بغلان را سرد کرده است و مشکلات مردم را افزایش داده است.

سرمای هوا و افزایش مشکلات مردم باعث شده تا روند کار و فعالیت ها نیز تغییر کند و در این بین، تصویر زنده گی شهروندان در سرمای زمستان تغییر می کند.

هوا سرد و همه گی لباس گرم بر تن دارند و انبوهی از مردم در شهر در حال رفت و آمد اند. در میان این همه کودکی با کرتی سرخ رنگ که یقه اش را بالا کرده و سرما در اندامش هویداست.

کراچی خالی اش را به امید یافتن باری که بتواند چند افغانی به جیب بزند، در میان مردمانی که از دکان ها اجناس مورد ضرورت شان را می خرند؛ می راند و سرگردان به هر کسی صدا می زند :«بیا که سودایت را برسانم.»

شاید چنین روزهای سرد و برفی برای نان آوران خانواده خیلی دشوار باشد؛ اما برای کودکان خیابانی با کارهای شاقه؛ دشوارتر از آنست که یک مرد گرما و سرما چشیده روزگار، با آن دست و پنجه نرم می کند.

محمود ۱۱ ساله یکی از این نان آورانی است که از یکسال بدینسو چرخش چرخه کراچی یک تایره اش؛ چرخ روزگار خانواده ۷ نفری اش را می چرخاند.

از وقتیکه پدرش از هر دو پا فلج شد؛ او کتاب های صنف پنج مکتب را روی تاق خانه شان گذاشت و یگانه وسیله ای را که میتوانست از آن پول بدست بیاورد، بدست گرفت و به جمع کارگران شهر اضافه شد.

از دور چند قطعه عکس از او برداشتم و خودم را به او نزدیک کردم، نامش را پرسیدم، او هم بر دسته های کراچی اش تکیه زد و گفت :«محمود».

پرسیدم :«مکتب می خوانی؟»

گفت :«تا یکسال پیش مکتب می رفتم، از وقتیکه پدرم فلج شده، مکتب نمی روم و کراچی وانی می کنم».

15207897_1248968475164270_1710093231_n
خبرگزاری خاورمیانه کودکان خیابانی

محمود که ۳ خواهر و ۲ برادر کوچکتر از خود دارد، وظیفه پیدا کردن مصارف خانواده بدوش او افتاده و مجبور است که همه نیازمندی های خانه را به تنهایی تهیه کند.

او می گوید :«نزدیک امتحان سالانه بود و وارد صنف شش مکتب می شدم؛ اما مجبور شدم مکتب را ترک کنم.»

محمود که از سردی می لرزید در ادامه گفتگو در حالیکه دستانش را با پف کردن بخار دهنش گرم می کرد، گفت که دیگر چاره ای ندارد و مجبور است که کار کند.

به گفته وی :«برادرانم از مه خورد هستن، اونا خو کار کرده نمیتانن».

این پسر افزود که سردی و گرمی هوا برای او تفاوتی ندارد و در هر باری که اجناس را منتقل می دهد، ده افغانی از صاحب اجناس می کند.

از چشمان این کودک درد کشیده روزگار، حکایتی از ناجوانی سرنوشت به وضوح خوانده می شود و مفهوم این جمله را که «زنده بودن یک آرزوست»، بخوبی فهمیده می شود.

با آنکه هوا سرد است؛ ولی کمتر از شلوغی شهر پلخمری کاسته است، مثل سابق تاکسی های زیادی در شهر دیده میشود و دوکان ها همه باز هستند.

همانند محمود ده ها کودک دیگر نیز در کارهای مشکلتر از آن در مرکز و ولسوالی های بغلان مصروف هستند، فروش خریطه های پلاستیکی، رنگ کردن بوت ها، اسپندی و در نهایت دست زدن به گدایی از شغل های روزمره کودکان خیابانی بغلان است.

مسؤلان حقوق بشر و حمایت از اطفال در بغلان نیز از وضعیت بحرانی کودکان خیابانی نگرانی می کنند.

حیات الله امیری رئیس ساحوی کمیسیون مستقل حقوق بشر در زون شمالشرق در گفتگویی با خبرگزاری خاورمیانه با آنکه آمار دقیقی از کودکان خیابانی در بغلان ارائه نمی کند؛ اما می گوید که تعداد آنان از هزار تن تجاوز می کند.

امیری می گوید که از این کودکان استفاده های گوناگونی صورت می گیرد و آنان در آینده اجتماع افغانی افراد مغرض و خطرناکی ببار میایند.

وی با اشاره بر تقویت صفوف مخالفین مسلح دولت، افزایش سرقت های مسلحانه و اختطاف بمنظور دریافت پول، گفت که اکثر این جرم ها توسط افرادی صورت می گیرد که در کودکی و نوجوانی کارهای شاقه کرده و از رفاه زنده گی محروم بودند.

وقتی دورنمای آینده این کودکان در مقایسه با گفته های رئیس حقوق بشر مجسم می شود که استفاده سو به مانند اختطاف و استفاده از آنان بعنوان برده های جنسی به ذهن می آید.

با این شرایط؛ نقل قول های (کودکان آینده سازان جامعه اند)، در پرده ای از ابهام باقی میماند.

محراب الدین ابراهیمی

Author

About Author

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *