سرو بلند قامت آزادی دم دروازه قاتلین خود ایستاده است
یک انتحار کننده مربوط حزب اسلامی گلبدین حکمتیار مواد انفجار همراه خود را به تاریخ ۱۶ می سال ۲۰۱۳ در فروشگاه فاینست وزیر محمد اکبر خان منفجر ساخت که در نتیجه استاد حمیده برمکی با همه اعضای خانواده خود کشته شدند و مسئولیت این حمله رسماً حزب اسلامی گلبدین حکمتیار پذیرفت؛ همچنان در این حمله چند خارجی نیز کشته شدند.
بعد از گذشت چند سال حزب اسلامی به رهبری حکمتیار به پروسه صلح پیوست و به کابل آمد، آمدن گلبدین حکمتیار به کابل باعث ایجاد واکنشها میان قشر فرهنگی و جامعه مدنی افغانستان شد و اینهای اعتراض میکردند که نباید گلبدین به کابل بیاید و با وجود همینقدر واکنش حزب اسلامی به کابل آمد و وارد بدنه نظام شد.
گلبدین حکمتیار نخستین رهبر جهادی بود که از گروه تروریستی داعش حمایت کرد و در بیانیۀ گفت بود که در صورت جنگ با طالبان و داعش از داعشیها حمایت خواهد کرد، همچنان گلبدین در اخرین مصاحبه خود با یکی از رسانهها حملات انتحاری را استشهادی خواند و آنرا جایز دانست.
در روز آمدن گلبدین رسانهها داخله و خارجی تیترهای متفاوت زدند از جمله تیتر یکی از رسانه اینطور بود « عفو بدون عدالت؟ افغانستان در آستانه برگشت قصاب کابل؛ حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار متهم به راکت پراگنیها در کابل است.
حکومت از خودگذری کرد و به قول امرالله صالح رییس پشین امنیت ملی این پیمان صلح را باید پیمان عفو بنامیم و با امضای پیمان عفو؛ حکمتیار بدون پرس و جو حتی در مورد حملات انتحاری که مسئولیتش را به عهده گرفته بود وارد کابل شد و ماهانه از بودیجه حکومت پول نیز دریافت میکند.
اما اینطور زخمها هنوز تازه است و هر باری که حکمتیار به رسانهها ظاهر میشود این زخمها تازه میشود چون در حملات انتحاری که حزب اسلامی به عهده گرفت است هر کسی از نزدیکان خود را از دست داده است.
بالاخره شهروندان کابل با گفتن اینکه لکههای خون هیچگاهی از دامن قصاب پاک نمیشود حاضر نیستند بر آنچه حکمتیار در دوران جنگهای داخلی و حملات انتحاری اخیر مرتکب شده است، چشم بپوشانند.
در همین حال گروه نقاشی «هنرسالار» چهره استاد حمیده برمکی را در مقابل خانه گلبدین حکمتیار نقاشی کرده اند که حکمتیار با هر بار برامدن از خانه خود به این نقاشی چشمش بیفتد و فکر کند که در یکی از حملات انتحاری که این حزب مسئولیت آنرا گرفته بود این خانم با همه اعضای خانواده خود کشته شدند.
وقتی به این عکس نگاه میکنید سرو بلندقامت آزادی را میبینید که در مقابل دروازه قاتلین خود ایستاده است و با زبان بیزبانی فریاد میزند که «به کدام جرم کشتی» آیا جرم من این بود که به اولاد وطن درس انسانیت میدادم؟
در همین حال کاوه آهنگر در صفحه فیسبک خود نگاشته است که ویکتور هوگو چکامه ای دارد تحت عنوان «وجدان». در این چکامه او حالت روحی قابیل را پس از کشتن هابیل به تصویر می کشد. قابیل مدتی پس از کشته شدن هابیل متوجه می گردد که همیشه یک دانه چشم در افق آسمان خیره بر او می نگرد. مدتی این نگاه را نادیده می گیرد، اما آهسته آهسته آن نگاه سرد و کرخت و بی روح برایش آزار دهنده و غیر قابل تحمل می گردد. حتا در حالت بسته بودن چشم هایش نیز آن چشم تک و تنها را در افق می بیند که بر او خیره شده است. قابیل می خواهد از آن نگاه فرار کند؛ پس به فرزندان خود دستور می دهد تا از جای که زیست دارند به محل دیگری بکوچند؛ قابیل در تمام طول راه آن چشم تک و تنها را می بیند که بدون پلک زدن همچنان بر او خیره می نگرد.
پس از چندین روز و چندین شب سفر آنها به وادیی در میان دو رودخانه می رسند؛ فرزندان و نواده گان قابیل به دستور او بنای شهر بابل را در آنجا می نهند. قابیل دستور می دهد که برجی برای او بسازند، برج ساخته می شود و فرزندان قابیل با طلسم برج را با تاریکیِ جاودان می پوشانند تا نگاه های سرد و کرخت آن چشم تنها نتواند سیاهی تاریکی را بشگافد و به آسایشگاه قابیل نفوذ کند و آرامش او را برهم زند.
قابیل کهنسال و نحیف در داخل آن برج مسکن گزین می گردد.
فرزندان قابیل برایش می گویند که ما بر دروازۀ شهر تازه بنیاد خود این جمله را حک نموده ایم:
خدا اجازۀ ورود به اینجا را ندارد.
مدتی از مسکن گزین شدن قابیل در برج ظلمات می گذرد که روزی یکی از فرزندانش به دیدار او می رود و از او می پرسد:
– آیا هنوز هم آن چشم را می نگری؟
قابیل پاسخ می دهد:
– آن چشم با آن نگاه سرد و کرخت و بی روح هنوز بر من نگران است…
در ادامه آهنگر نوشته است که آفرین و صد آفرین باد بر عزیزانی که تصویر استاد حمیده برمکی را در برابر خانۀ گلبدین نقش نموده اند. این تصویر با آن نگاه های نافذ شهید برمکی همانند آن نگاه بر قابیل؛ همیشه بر گلبدین خیره خواهد نگریست و اگر او چون قابیل دستور بدهد که هیچ منفذی برای ورود نگاه استاد برمکی در برج ظلماتش باقی نگذارند تا از نگاه های استاد برمکی فرار کند، هنوز هم این نگاه بر او همچون آن نگاه سرد و کرخت و بی روح هابیل بر قابیل نگران خواهد بود…
نگاه های استاد برمکی همیشه برگلبدین خیره خواهد بود، تا آن گاه که داد او و فرزندان معصوم و نازنینش از جانب کردگار داده شود؛ این نگاه ها به اعماق وجود گلبدین فرو خواهند رفت حتا اگر او دستور بدهد که بر دوازۀ برج ظلماتش بنویسند:
خدا اجازۀ ورود بدین جا را ندارد…
ندیم پارسینا