تداوم تراژیدی نا امنی؛ شمال در تلاطم امواج تند داعش تا آتیه‌های نزدیک

نگران کننده ترین تهدید جهان، پس از جنگ سرد و تهدیدات هسته‌ای سوای چالش های زیست محیطی  در آغاز هزاره سوم تروریسم به مفهوم عام آن  می باشد. ترور به عنوان روش رُعب آور نیل به اهداف و غایت های از پیش تعیین شده سابقه ای دیرینه دارد. قتل هابیل توسط برادرش قابیل، اقدامات گروه نارضیان اسلامی مشهور به اسماعلیه طی قرون ۱۲ و ۱۳، اعمال حکومت ژاکوبن ها در فرانسه (۱۷۹۳- ۱۷۹۴) علیه مخالفان و مردم بی دفاع و ده ها مورد دیگر از ترور نخست وزیر فرانسه و وزیر خارجه آلمان در سال های ۱۹۲۱ و ۱۹۲۲ گرفته تا حملات بروکسل، مونیخ، لندن، نیویارک و کابل که تاریخ آنان را در دل بزرگ و فراخ خود دفن نموده است، از جمله اعمال تروریستی خوانده می شود. طی این مقاله به بررسی و تحلیل فعالیت های یکی از وحشت آورترین گروه دهشت افگنی که من به عمد آن را هیولای قرن یا THE MONSTER ‘S OF CENTURYنامیدم یعنی  شعبه خراسان داعش پرداخته می شود.

داعش ظاهرا پروژه ای که در ۱۵ اکتبر سال ۲۰۰۶ و طی نشستی بین گروه های مسلح در عراق رسما شکل گرفت. من باری در سال ۲۰۱۵ نوشته بودم که داعش صرف یک نیروی خود جوش که تحت عنوان گوشه یی از بیداری اسلامی به بحث، مداقه و مطالعه اش گرفت نیست، پروژه یست تا به آسیای مرکزی برسد، لابد افغانستان مسیر این انتقال خواهد بود. اینک این حدس و گمان در حال محقق شدن است. برای درک بهتر و بیشتر این موضوع بجا می بینم تا نگاه های متفاوت و گاه متضاد پیرامون داعش را تبیین و نمایم، تا در روشنای آن سر نخ قضاوت برای خوانندگان سهل تر گردد.

در کل سه ایده در سطح کلان در مورد داعش تا این دم پدیدار گشته است:

سرنخ نگاه نخست به ایلیت های سیاسی آمریکا و متحدانش بر گردیده و آنرا یک خطر جهانی تلقی می نمایند. بیانات اخیر ترامپ در باره داعش دال بر این ادعاست.

نگاه دوم به داعش که با عینک روس و ایران و بعضی از متحدان شان نگریسته می شود قدری عینی تر بوده و با واقعیت ها هم خوانی دارد. در تازه ترین مورد وزارت خارجه روسیه ادعا نموده است که داعش توسط هلیکوپتر های بی نشان به شمال افغانستان انتقال داده می شود. مبتنی با نگاه های فوق و روش خراب کارانه و ضد بشری داعش، داعش یک گروه تروریستی که با تمسک به ابزارهای جامعه نو( انترنت، مبایل، بانکها…) علیه عقلانیت، نوسازی و ارزش های انسانی پسا مدرنیته می رزمد.

سرانجام باور سوم متعلق به داعشیان و پیروان آنان بوده که داعش را یک گروه محق و مشروع دانسته که در برابر استکبار و استعمارجهانی و نظام غیر عادلانه بین الملل که منجر به نابرابری غیرعادلانه فاحش در توزیع ثروت و امکانات زیست بهینه میان ملل دنیا گردیده که آمریکا حامی آنست بصورت غیرمستقیم به نبرد مسلحانه برخاسته اند. از این حیث داعش نه یک گروه تروریستی بل یک ایدیولوژی برنامه ساز و جهت دهنده که در پی تحقق نظام خلافت و نهایتا اجرای عدالت الهی به شیوه  صدر اسلام و نابودی مولفه های بی عدالتی است، می باشد.

موضوع محوری این مقاله چگونگی ظهور و پیدایی داعش در شمال نیست، بل ناامنی که ناشی می شود از فعالیت گروه مذکور مسله اصلی این نوشته می باشد. قطعا فعالیت های گسترده داعشیان در آتیه نه چندان دور منجر بر وخامت اوضاع امنیتی گردیده و در نهایت گراف تهدیدات امنیتی را افزایش خواهد داد. گفته می شود که در بیشتر از یک ماه اخیز اختلافات که میان گروه طالبان و داعشیان بوقوع پیوسته است اسباب تضعیف گروه دهشت افگنی  داعش را فراهم نموده است. چنانچه تنش که بتاریخ ۱۲ دلو سال ۱۳۹۶ هجری خورشیدی میان دو گروه مخالف مسلح دولت در ولایت سرپل اتفاق افتاده بن مایه اختلافات دورنی داعش نیز خوانده شده است. که در نهایت جمعی کثیری از جنگجویان داعش همراه با دو فرمانده مشهور نظامی آن بنام های شیرمحمد مشهور  به غضنفر و ذینی بای صفوف داعش را ترک نموده و به  گروه طالبان مدغم شده اند. من قصد ندارم تا برنده و بازنده ای این اختلاف را مشخص نمایم، میخواهم اذعان نمایم که داعش در شمال را جدی بگیرید. گفتنی ها حاکی از آن است که حتی داعش در جوزجان مکتب تاسیس نموده است و در صدد آموزش فنون رزمندگی برای نوجوانان و جوانان می باشد. با این همه اختلاف میان دو گروه مخالف مسلح برای حکومت می توانست تا مرز فرصت برای تشدید فشارها و نابودی آنان به پیش برود که شوربختانه این فرصت در آن حوزه از دست  رفت.

قضیه نابودی این گروه ها و صلح افغانستان به این سادگی ها قابل فهم نیست. اگر شیوه مدیریت جنگ و مدیران نهاد های مسول جنگ در افغانستان تغییر ننماید مضاف به این عامل اختلافات ارگ با گروه های مخالف سیاسی و مامورانش، فساد گسترده ای موجود در ادارات دولتی، تبعیض آشکار و بی پیشینه مخصوصن در پروسه های استخدام و پروژه های انکشافی، نفوذ و رخنه یی مخالفان نظام بسادگی تمام در دورن نظام، اکثرا بی باوری سربازان در سکتورهای امنیتی به اراده ای جدی سیاسی در سطوح کلان مبنی بر مبارزه صادقانه با گروه های مسلح و در نهایت پیروزی در جنگ ( من خود این سخنان را از زبان اکثریت قریب به اتفاق دوستانم که در صفوف نیروهای امنیتی مصروف انجام وظیفه اند شنیده ام.) عدم رضایت شهروندان در بسا از نکات کشور از حکومت که خود سبب پیوستن آنان به گروهای تروریستی می شود، و مهم تر از همه داعیه را که داعشیان در خور  مردم می دهند، برای خیلی ها حتی برای عده ای از دانشجویان دانشکده های مشخص در افغانستان گروه های تروریستی دهل آرمان های شان ( بر پایی حکومت اسلامی یا هم  خلافت ) را می نوازند. و ده ها فکتور دیگر که این نبشته ای مؤجز گنجایش بحث آنها را ندارد، دست به  دست هم داده تا هر روز بیشتر از دیروز چالش های جدیدی امنیتی نیروهای دلیر بومی را به  امتحان گرفته و مسأله صلح در افغانستان را پیچیده تر از قبل نماید.

به احتمال قوی این  تراژیدی سالیان درازی ادامه خواهد داشت و  از ما قربانی های خواهد گرفت. به گمان غالب شمال افغانستان که به لحاظ ژئو پولیتیکی نکته  ای سوق الجیشی و کلید فتح و شکست کابل حداقل در صد سال پسین ( حکومت های امان الله خان و دوکتور نجیب هر  دو از همین سمت به سقوط مواجه شدند، گرچند احتمال سقوط نظام کنونی که آمریکا و متحدانش تریلیون ها دالر صرف نهادمند شدن آن نموده اند خیلی بدور از تصور می باشد.) بوده است، زیر شدت حملات مخالفان مسلح نظام اگر کاری بنیادی در این زمینه  نشود بخصوص داعش وضع بدتری را از رهگذر امنیت به عنوان بنیاد توسعه اقتصادی تجربه خواهد کرد.

شاید به نظری عده ای این حدس و گمان ها انگاره ای ساده اندیشانه به نظر برسد، و اوج بدبینی اش بپندارند. برای روشن شدن موضوع پاسخ من برای آنها این است: افزایش نیروهای خارجی بصورت خاص سربازان آمریکایی در این اواخر، نگرانی قدرت مند ترین قدرت اتمی جهان یعنی روسیه از انتقال و جا به جایی داعش توسط هلیکوپتر های بی نشان در شمال افغانستان، کنار زدن دو سد آهنین در برابر داعش و طالب در شمال ( ظاهرا یکی را به اتهام تجاوز جنسی و دیگری را با اتکا بر اصل تغییر و تبدیل از صحنه سیاست و قدرت در شمال برداشتند، اما ژرفای قضیه چیزهای دیگری را بیان می کند.) بگو مگو های در مورد انتقال داعشیان از سوریه به افغانستان، کژ روی های دولت در خصوص  مسأله صلح و امنیت را شما چه تعبیر می کنید؟

به هر حال چگونگی ظهور و انتقال داعش در شمال، میکانیزم مبارزه با آن و سایر گروه های وحشت آور و مخرب و عقب گرا نه دغدغه ای من در این نبشته است و نه هم اطلاعات لازم در این زمینه را در دست دارم، با توجه به دانش سیاسی و داده ها و اطلاعات رسانه ای و محافل سیاسی و واقعیت های موجود و با شیوه تحلیلی میخواهم اذعان نمایم که ولایاتی شمالی بخصوص سرپل، جوزجان، فاریاب. کندز، تخار، بدخشان و بغلان در شمال شرق به تناسب سال های پسین گواه بد امنی وافری خواهد بود. خطاب به سردمداران حکومت وحدت ملی، اختلافات سیاسی در حکومت حربه ای خوبی برای مخالفان مسلح نظام است تا سیلی محکم و تا اندازه ای جبران ناپذیری بر جبین شما پرتاب نماید، حکومت باید شبیه یک مشت واحد باشد، نه  مجموعه ای از جزایر پراکنده قدرت.

بشیر احمد رحیمی-استاد دانشگاه

 

 

 

Author

About Author

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *