بانوی سوری از ظلم داعش در منبج گفت

بعد از دو ماه نبرد گروه تروریستی داعش توسط «نیروهای سوریه دموکراتیک»  از شهر منبج در شمال سوریه اخراج شد . این شهر دو سال تحت کنترل «داعش بود‌. در دوره‌ای که داعش در شهر بود، اهالی منبج چه وضعیتی داشتند؟ برخورد اعضای داعش با مردم شهر چطور بود؟ در همین ارتباط با یک زن عرب در داخل منبج به گفتگو پرداختیم. که در ادامه می خوانیم.

12957423_894578603984399_4793259058386673745_o

زندگی تحت حکومت «داعش»

شهرتان چند روزی است که از کنترل داعش آزاد شده است. اکنون چه احساسی داری؟

قبلا خفه شده بودیم. اکنون اما هوای تازه استشمام می کنیم. مثل کسی که زندانی شده باشد و بعد آزادش کرده باشند. ۴۰ روز تمام ما را محاصره کرده بودند. ما را لت و کوب می کردند. ما را گرسنه و تشنه نگه داشته بودند. نمی توانستیم نفس بکشیم.

وقتی داعش در شهر بود، با شما اهالی منبج، چطور رفتار می‌کرد؟

«ما مثل زندانی بودیم. هر کسی یک حرف اشتباه می‌زد، سرش را می بریدند. نمی گذاشتند نفس بکشیم. در میدان‌های شهر مردم را گردن می زدند.»

آیا  شما  از نزدیک دیدی که سرکسی را از تن جدا کنند؟

بله. بله. در همه ی میادین این کار را می‌کردند. این کار روا نبود. ما همه می‌ترسیدیم. خدا قسمت هیچ‌کس نکند. حرام است. به خدا حرام است. مردم از این وضعیت بیزار شده بودند. همه جا در محاصره آنها بودیم.

داعش برخی خانواده‌ها را از خانه‌هایشان بیرون کرده بود و سپس خانه آنها را مین گذاری کرده بود.

خانه ما را مین‌گذاری کرده بودند. خانه همسایه ما را هم. نمی توانیم به خانه خود بازگردیم. مقابل چشمان ما خانه‌هایمان را مین‌گذاری می کردند. یک دختر کوچک به دلیل انفجار مین کشته شد. چرا این کار را می کنند؟ حرام نیست؟ گفتند از خانه‌هایتان خارج شوید. وقتی آن را مین گذاری می کردند می پرسیدیم: چرا این کار را می کنید؟ در پاسخ می گفتند: تا دوباره به خانه‌هایتان بازنگردید. این کار حرام نیست؟

آیا با خود شما برخوردی صورت گرفته است؟

من یک زن بالغ هستم. به من می‌گفتند حق نداری بیرون بروی. می‌گفتند: باید چادر سرت کنی و چشمانت را هم بپوشانی. اگر این کار را نکنی چشمانت را از دست خواهی داد.

به عنوان یکی از هزاران زن منبجی، اکنون چه خواسته یا آرزویی دارید؟

اینکه وقتی بیرون بروم ظلم داعش روی هیچکس باقی نمانده باشد. خدا دل همه آنانی را شاد کند که در آزادسازی منبج نقش داشتند. خدا دل شهدای آزادسازی منبج را شاد کند.

«عالیه» در آخر به طور مشخص خطاب به زنان شهرش حرف می زند و می‌گوید: «به زنانی که می‌ترسیدند از خانه بیرون بیایند می‌گویم: نترسید! بیرون بیایید. دیگر نترسید! من یکی از آنانی بودم که همیشه می ترسیدم. اکنون سپاس برای خدا که مردم آزادانه رفت و آمد می کنند.»

Author

About Author