از استقلال تا استقلال!

Afghanistan-independance-dayنزدیک به یک قرن پیش، افغانستان با حمایت و پشتیبانی مردم و ملت، بعد از سه جنگ، استقلال خود از بریتانیای کبیر را گرفت.

استقلال به معنی عدم وابستگی به عوامل خارجی در بخش های مختلف از جمله اقتصادی، سیاسی، دفاعی، امنیتی و فکری.

در ۲۸ اسد ۱۲۹۸ هجری شمسی و بعد از اعلام استقلال، افغانستان به عنوان یک کشور مستقل در پهنه جهان ظهور کرد.

بعد از کسب استقلال، امان الله خان در حالی که شمشیرش در دستش بود، گفته بود:« من خودم و مملکت خودم را از لحاظ داخلی و خارجی کاملاً آزاد و مستقل اعلان نمودم. بعد از این کشور ما، مانند سایر دول و قدرتهای جهان، آزاد است و به هیچ نیرویی به اندازه یک سر «مو» اجازه داده نمی شود که در امور داخلی و خارجی افغانستان مداخله نماید و اگر کسی به چنین امری اقدام نماید، گردنش را با این شمشیر خواهم زد.»

شاید بعد از کمتر از ۱۰ سال آرمانهای امان الله خان دورتر از خواسته های او شد و به نوعی حضور دیگر کشورها در افغانستان در حال فراهم شدن بود و امان الله از اریکه قدرت کنار گذاشته شد.

از آن زمان تا حال و در طول ۹۶ سال گذشته، سرزمین «آرامش ندیده» افغانستان شاهد دگرگونی ها، ناآرامی ها، پستی و بلندی ها، جنگ و خونریزی ها، مهاجرت ها، بی خانمان شدنها، تحقیر شدن ها و صدها مورد دیگر بوده است.

استقلال؟

افغانستان بعد از اینکه به عنوان یک کشور مستقل اعلام شد و عرض وجود کرد، خاطرات تلخی از حضور و نفوذ کشورهای قدرتمند دنیا را نیز سپری کرد.

انگلستان در ابتدا با تقویت حبیب الله کلکانی نفوذ در افغانستان را آغاز کرد و در پی سقوط حکومت امان الله برآمد و بعد از آن نیز دیگر کشورهای قدرتمند پا به افغانستان گذاشتند.

محمد امین فرهنگ، وزیر سابق تجارت و کارشناس مسایل کشوری در گفتگو با خبرگزاری خاورمیانه از استقلال و اتفاقات آن در افغانستان گفت.

به گفته وی، افغانستان در زمان امان الله خان برای اولین بار به عنوان یک کشور مستقل عرض اندام کرد و این استقلال سالها دوام کرد.

امین می گوید که در زمان امان الله هیچ کشوری در مسایل افغانستان مداخله نداشت و حضور نیافته بود؛ اما بعد از وی انگلستان و شوروی در ابتدا در افغانستان نفوذ کردند که در زمان حضور ارتش سرخ شوروی، تا اندازه ای از افغانستان سلب استقلال شده بود.

وزیر سابق تجارت کشور اظهار داشت که با توجه به اندک سلب استقلال، مردم و حکومت استقلال خود را به ظاهر حفظ کرده  و مقاومت کردند تا زمانی که جهاد مردم به پیروزی رسیده و شوروی را از کشور خارج کردند.

به باور وی، انقلاب و رویداد ۱۹۱۹ میلادی نقطه عطفی برای استقلال بود اما بعد از آن تا حال، از نقطه نظر روابط بین المللی، استقلال کشور حفظ شده بود در حالی که سیاست خارجی هر کدام از حکومت ها وابسته به کشور خاصی بود.

بر اساس معلومات منبع، حکومت بعد از امان الله (کمونیستی) وابسته به شوروی بود و سیاست خارجی خود را مطابق به خواسته های آنان پیش برده و عملی می ساخت؛ حکومت مجاهدین هم به نوعی به سازمان استخباراتی پاکستان (آی اس آی) وابسته بود و سیاست خارجی اش را باب میل آنها برنامه ریزی می کرد و هرکاری که انجام می داد باید رضایت آنها را می گرفت.

فرهنگ اظهار داشت که حکومت فعلی هم به نوعی وابسته به کشورهای حافظ صلح است و با آنکه کشور مستقل است؛ اما از کشورهای حافظ صلح هدایات لازم را می گیرد.

به باور موصوف، در ظاهر افغانستان استقلال داشت و در هر کشور نماینده گی سیاسی داشت؛ اما در عمل وابسته به دیگر کشورها بودیم که خود نشان دهنده عدم استقلال بوده است.

در عین حال، سید عسکر موسوی، نویسنده و کارشناس مسایل سیاسی، به آزادی و استقلال اشاره کرده و می گوید بحث آزادی و استقلال کاملاً از هم متفاوت هستند به نوعی که آزادی مربوط به مسایل داخلی کشورهاست و استقلال به مسایل خارجی.

به باور وی، استقلال افغانستان از نظر بعضی ها زیر سوال است؛ در حالی که در ده سال ابتدایی شاه امان الله به نوعی یک استقلال «نیم بند» داشتیم؛ اما بعد از آن این استقلال به معنی واقعی وجود نداشت.

موسوی معتقد است که افغانستان بعد از امان الله خان، هیچ وقت از نگاه نفوذ خارجی ها و تسلط آنها، هرگز مستقل نبوده و نمی توان به دلیل عدم حضور کدام کشور خارجی، بگوییم کشور مستقل است؛ در حالی که استقلال مولفه های دیگری هم دارد به عنوان مثال، اقتصادی، امنیتی، دفاعی، فکری و امثال آن که از لحاظ اقتصادی حکومت های افغانستان هیچ وقت موفق نبودند تا مصارف داخلی شان را از داخل تمویل کنند و همیشه دست شان به سوی بیگانگان دراز بوده است.

از دید این نویسنده، از نگاه دفاعی هم افغانستان همیشه به کمک های خارجی ها در زمینه تسهیلات نیاز به کشورهای خارجی داشته است و از لحاظ فکری نیز نتوانسته با مراکز فکری ارتباط داشته باشد که به این ترتیب می توان گفت که حکومت های افغانستان مستقل نبوده اند.

تفاوت آن دوران با حال

در زمان شاه امان الله، مردم نقش عمده ای در برچیدن و بیرون شدن انگلستان نفوذ انگستان از افغانستان داشتند؛ به گونه ای که با تمام داشته هایشان پشت حکومت ایستاده و انگلستان را مجبور به قبول کردن استقلال کشور کردند.

اما حال؟ به اعتقاد محمد امین فرهنگ، در سال ۱۲۹۸ زمام دار کشور (امان الله خان) خود نوعی «غیرت ملی» داشت و به هیچ کشوری وابسته نبود و با توجه به اینکه اردوی منظم وجود نداشت، اما بدون شک مردم به صورت واحد و همه جانبه بدون در نظرداشت قومیت و مذهب قیام کردند.

اما زمامداران بعدی تا امروز مخصوصا بعد از رژیم کمونیستی هیچ کدام نتوانستند در امر استقلالیت فردی موفق باشند و نتوانستند موقف افغانستان را برآورده سازند.

وی افزود که زمامداران بعدی کشور هرکدام به نوعی وابسته بودند و استقلال فردی نداشتند.

در شرایط فعلی برای سیاست خارجی، اقتصادی، استفاده از منابع طبیعی و دیگر موارد باید پاکستان رضایت داشته باشد که این امر سلب تدریجی استقلال است که پاکستان آن را می خواهد.

وی تفاوت دیگر آن زمان با حال را در عدم «استقلال فردی» می داند و می گوید در آن زمان وابستگی به کشورهای دیگر در زمامدار وجود نداشت؛ اما حالا وابسته هستند؛ «استقلال خود را هم ندارند».

به باور فرهنگ، زمامداران فعلی کشور به «مهره های شطرنج» تبدیل شده اند که اختیار «تصمیم گیری» آنها به دست خارجی مخصوصا «آی اس آی» است که این مهره ها را رهبری می کند.

در عین حال، سید عسکر موسوی می گوید :«دوره امانی یک دوره آموزنده برای رهبران کشور است و نباید به شکل افسانه ای با آن دوران برخورد شود بلکه باید نقاط مثبت آن را مورد توجه و عمل قرار داد.»

به گفته وی، امان الله خان اولین کاری که برای استقلال کرد، این بود که کمک انگلستان را قطع کرده و به دنبال شکوفایی اقتصاد داخلی بود که موفق هم شد.

موسوی اظهار داشت که رهبری آن زمان یک «اراده قوی سیاسی» داشت که اگر برایش فرصت داده می شد؛ شرایط افغانستان خیلی تغییر میکرد.

به اعتقاد وی، در شرایط فعلی «اراده سیاسی» در زمامداران وجود ندارد؛ در زمان امان الله خان به «آرمان های» کلان فکر می شد؛ اما حالا به دنبال ایده های کوچک از جمله «قومیت»، «تبعیض قومی» و سمتی هستند و هرکس به دنبال قوم خود است و آرمان های کلان را از یاد برده اند.

سرانجام؟

سید عسکر موسوی، نویسنده و کارشناس مسایل سیاسی معتقد است که نگاه های کوچک به مسایل، نزدیک بینی زمام داران، کشور را به عقب می برد و هیچ پیشرفتی حاصل نمی شود؛ اما آرمان های کلان باعث رشد و پیشرفت می شود.

بر اساس اظهارات دو کارشناس، در حال حاضر افغانستان به ظاهر از «استقلال» برخوردار است و در اصل هیچ استقلالی وجود ندارد، چون تولیدات داخلی به شکل اساسی تقویت نشدند، در تولیدات و محصولات داخلی هنوز خودکفا نبوده وبه کشورهای دیگر نیازمند هستیم و به گفته سید عسکر موسوی؛ «دست دراز شده برای کمک، هیچ وقت مستقل نیست».

چه زیبا گفته است اقبال لاهوری در مورد استقلال:

خدا آن ملتی را سروری داد

که تقدیرش بدست خویش بنوشت

به آن ملت سروکاری ندارد

که دهقانش برای دیگران کشت

Author

About Author