یک شب با سربازان در جبهه جنگ؛ چشم‌دید یک خبرنگار

برای پوشش خبری عملیات نظامیان کشور، یکجا با آنان وارد محلی شدیم که در آن طالبان مسلح حکم میراندند، دقیق زمانی بود که تازه عملیات آغاز می شد. غرش تانک ها و وسایط نظامیان بر محل می پیچید و ما میان غبار برخواسته این وسایط را همراهی می کردیم.

برای پوشش خبری عملیات نظامیان کشور، یکجا با آنان وارد محلی شدیم که در آن طالبان مسلح حکم میراندند، دقیق زمانی بود که تازه عملیات آغاز می شد. غرش تانک ها و وسایط نظامیان بر محل می پیچید و ما میان غبار برخواسته این وسایط را همراهی می کردیم.

قریه های شاهی‌خیل و ذکرخیل ولسوالی بغلان مرکزی ولایت بغلان، از جمله مناطقی است که یکماه پیش بدست طالبان مسلح افتاد و مردمانش زیر سلطه این گروه می زیستند. ساعت ۱۲ ظهر بود و کوچه ها خالی از گشت و گذار باشنده گان محل. تا ۵۰۰ متری جاده عمومی صدایی از شلیک و تقابل شنیده نمی شد، وقتیکه از ۵۰۰ متری سرک دور شدیم شلیک طالبان آغاز شد و با فیرهای مسلسل وسایط نظامیان را هدف قرار می دادند.

نظامیان هر سو پراکنده شدند و هر کدام بمنظور سرکوب هراس افگنان موقعیت گرفتند، درگیری آغاز شد و نظامیان نیز پاسخ شلیک را با شلیک می دادند.

در کنار سربازان تفنگ بدست کمره های ما نیز آماده شکار لحظه ها بود، از سوی فرمانده جنگ دساتیر لازم داده شد و برای ما خبرنگاران نیز توصیه های لازم صورت گرفت.

خانه های مردم، پناهگاه طالبان

تانک های نظامیان در میان گلوله های طالبان مسلح به آرامی پیش می رفت و موقعیت های را که طالبان از آنجا شلیک می کردند هدف قرار می داد، طالبان در خانه های مردم جابجا بودند و از تیرکش ها گلوله باری می کردند.

خط مقدم نبرد مشخص شد و تانک های نظامیان متوقف و جنگ هم شدت یافت، عقربه های ساعت می چرخیدند و گرمای آفتاب کمتر می شد و روز نزدیک به غروب بود و صدای شلیک های اسلحه کمتر می شد.

هوا داشت تاریک و تاریکتر می شد و کمتر جاهای را به چشم می دیدیم که طالبان سنگر گرفته بودند. تا ایندم که جنگ جریان داشت، پیشرفت اندکی در عملیات صورت گرفته بود و قرار شد که برای پوشش کامل عملیات نظامی، شب را در کنار نظامیان بگذرانیم.

قرار شد ما (خبرنگاران) با قطعه کماندو یکجا باشیم، نظامیان هرکدام به نوبه خود وضو گرفتند و نماز شان را ادا کردند، شب فرا رسیده بود و سکوت حکمفرما شد و از این که ما در تیررس طالبان مسلح بودیم، حتی کمتر می توانستیم از چراغ دستی و یا هم (لایت) کمره ما استفاده کنیم.

وقتی پیش ازاین گزارش عملیات را می نوشتم برایم خیلی ساده بود و حتی فکرش را نمی کردم که تا این حد سربازان سختی می کشند و پایمردی نشان می دهند، شاید برای خیلی های دیگر نیز که سختی نبرد و میدان جنگ را ندیده اند ساده است که یک سرباز در خط اول جنگ و یا هم در سنگر چی می کشد و غذای شب و روز شان را کجا می خورند و چی می خورند.

حالا زمان غذای شام است و بجز پاسبان های مؤظف همه گرد یک سفره گرد آمدیم و همان غذایی که سربازان آن شامپخته بودند تخم مرغ و تکه های نان خشک بودکه یکجا با هم صرف کردیم و آب سرد نوشیدیم. محمد امین سرباز اردوی ملی در حالی در جریان صرف طعام شام از قهرمانی های سایر همکارانش در نبردها قصه می کرد گفت: « نان یخ و آب یخ » در تقدیر ما نوشته شده است.

ساعت نزدیک به ۹ شب است، جایی که ما چهار نفر خبرنگار و سربازان کماندو شب را می گذرانیم، نقطه مهم برای نظامیان است، دقیق از همینجا سنگرهای طالبان مسلح هدف گلوله “هاوان” قرار میگیرد و انهدام این محل برای طالبان مسلح نیز خیلی ارزشمند است؛ چون اگر ازینجا هدف قرار نگیرند بخوبی می توانند با نیروهای امنیتی بجنگند.

وقت خواب سربازان فرا رسید، ما هم باید می خوابیدیم؛ اما برایم خیلی جالب بود که سربازان در خط اول جنگ چگونه بی تفاوت و آرام اند و حتی کوچکترین آثار ترس هم در وجود شان دیده نمی شود به آرامی لیست پهره داری شب تنظیم شد و امین بگونه شوخی آمیز گفت: « خبرنگاران هم در لیست (پهره داری) بگیر».

در کنار یکی از تانک های نظامی که از آن به حیث پناگاه استفاده می شد یک توته کوچک فرش پلاستیکی روی زمین کلوخ‌زار هموار شد و روی بستره های چریکی شان هرکدام دراز کشیدند، یک مشکل بزرگ برای نظامیان، ما چهارنفر خبرنگار نیز بودیم، حس می کردیم هر کدام آنان بیشتر از خود نگران جان ما بودند و حتی از ما خواستند که ما داخل تانک ها بخوابیم.

امین، به قول همراهانش «هاوانچی» به من گفت: چطور است این روزها را دیگر هم دیده بودی؟

گفتم : نه بخدا، آفرین تان!

گفت: باش که از دل بچه های غریب خبر شوی.

براستی هم خیلی دشوار است خوابیدن روی سنگزار ها، احساس هرلحظه کشته و یا هم مجروح شدن و در نهایت ساعت ها درگیری و دقت در مقابل تحرکات دشمن در دل شب های تاریک.

ما هم در کنار این سربازان خوابیدیم، ولی دیرتر از آن چشمانم را روی هم گذاشتم چون خوابیدن در شرایط جنگی برای آدمی سنگر ندیده مشکل است.

شلیک های پراگنده هنوز ادامه داشت که خواب رفتم، صبح وقت با صدای آخرین پهره دار همه بیدار شدیم که شماری وضو می گرفتند و شماری هم نماز ادا می کردند.

دیگر هوا داشت روشن می شد، درختان و خانه های که آنجا طالبان مسلح بودند کم کم نمایان می گردید و همه خوش بودیم که شبی را در خط جنگ به آرامی سپری کردیم و از همه خوشتر سربازان بودند که نگرانی ما را داشتند.

این صبح نیز شاید برای سربازان ارمغان تازه نیاورده بود مانند روزهای گذشته یک روز تازه آغاز شد تا برزمند و در میان غبارهای برخواسته از انفجار گلوله ها اگر زنده بمانند به پایان برسانند.

شبی که گذشت به گفته سربازان یک شب خوش و خوبی برایشان بود، بخاطری که در خط مقدم نبرد اینگونه شب ها کمتر به آنان دست می دهد که بخوابند و از درگیری و صدای گلوله خبری نباشد.

در کنار اینکه بیشتر روح و روان سربازان را مقابله با «دشمن» فرا گرفته است و دوری از خانواده از جبین شان هویداست؛ اما باز هم صمیمیت، صداقت و رفاقت در میان آنان موج می زند و امیدواری های زیادی هنوز نزدشان باقی ست که یک روز در کنار خانواده های شان در فضای صلح زنده گی کنند.

محراب ابراهیمی – خبرنگار خبرگزاری خاور میانه در شمال افغانستان

Author

About Author

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *